گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد سوم
.برنج:



موضوع قدمت كشت برنج (شلتوك) در ايران هنوز حل نشده است. درباره كشت برنج در ايران، نه در اوستا و نه در تاريخ هردوت، سخني به ميان نيامده است.
به همين مناسبت، عده‌اي به اين نتيجه رسيده‌اند كه فقط بعد از غلبه اعراب، برنج در ايران راه يافته است. طبري از ماليات انواع غلات سخن مي‌گويد، ولي درباره ماليات برنجزار سخني نمي‌گويد؛ در حالي‌كه در كتاب او از برنجزار ياد شده است. ولي از آنجايي كه در مقررات مالياتي، به نقل «مقدسي» (قرن چهارم هجري) گفته شده كه از يك جريب برنجزار 6/ 5 درهم اخذ مي‌گرديده، «نولدكه» تصور مي‌كرد كه فقدان ميزان ماليات برنجزار در تأليف طبري، نتيجه افتادگي است كه گناه نسخه‌بردار است. حمد اللّه مستوفي از كشت برنج در ايران فقط در اين نواحي ياد مي‌كند: زنجان، عراق عجم، داذين و دوان در فارس سراسر گيلان بويژه رشت و لاهيجان. «2» اولئاريوس مي‌نويسد: «ايرانيان از غلات و مزروعات زمين، بيشتر برنج و گندم و جو را كشت مي‌كنند. جودار را به چيزي نمي‌گيرند و نمي‌كارند، و اگر گاهي دانه جودار در گندمزار برويد (جودار واقعا از گندم است) بدان همچنان مي‌نگرند كه ما به علفهاي هرزه مي‌نگريم. درباره دو سر، بالكل اطلاع ندارند.» «3» در منابع فلاحتي از ذرت و انواع آن نيز سخن رفته است.

بقولات:
انواع بقولات از قبيل باقلا، نخود، عدس، ماش، لوبيا، در ارتفاع سه هزار متر تا 2400 متر در نقاط مختلف ايران به‌عمل مي‌آيد.
كشت يونجه در ايران، از عهد مادها متداول بوده و خوراك اصلي اسبان را تشكيل مي‌داده است. اولئاريوس از مختصات اين گياه (در عهد صفويه) ياد مي‌كند، و مي‌نويسد:
«براي خوراك اسبان اكابر و اعيان به كار مي‌برند.» «4» شبدر و شنبليله را نيز براي خوراك چهارپايان به كار مي‌برند.

نباتات صنعتي:
از گياهان رنگ‌كننده، زعفران، كه رنگي زرد نارنجي مي‌دهد؛ و روناس، كه به رنگ سرخ ملون مي‌سازد؛ و نيل كه رنگ آبي مي‌دهد؛ و همچنين حنا اهميت بسيار داشتند. كشت زعفران از عهد ساسانيان در ايران معمول بوده و در بوندهشن نيز از اين گياه صنعتي و خوراكي، ياد شده است. ابو منصور موفق نيز از زعفران سخن مي‌گويد.
مؤلف حدود العالم (قرن چهارم هجري)، از مناطق زعفران‌خيز ايران سخن مي‌گويد،
______________________________
(1). شاردن، ج 3، ص 102 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ج 1، ص 319).
(2). نزهت القلوب، ص 62، 117 و 163 (از همان مأخذ صفحه 321).
(3). اولئاريوس، ص 737 (از همان مأخذ، ص 321).
(4). همان، ص 798 (از همان مأخذ، ص 327).
ص: 229
و حمد اللّه قزويني مي‌نويسد كه در بروجرد، در لر كوچك، و رود اور در عراق عجم، و بيرجند و قاين در قهستان، بيش از ديگر نقاط، زعفران مي‌رويد. همچنين حمد اللّه قزويني از روناس نواحي خراسان (خواف و هرات) سخن مي‌گويد، و مؤلف كتاب علم فلاحت و زراعت مي‌گويد:
«در زمين شور كه ديگر مزروعات حاصلي نمي‌دهد، روناس حاصل نيكو مي‌دهد.»
منشأ نيل از هندوستان است. در عهد خسرو انوشيروان به ايران آوردند. اين گياه بيشتر در مناطق گرمسيري جنوب كشت مي‌شد. پس از حمله مغول، كشت آن ظاهرا رو به فراموشي رفته؛ بطوري كه مصرف نيل ايران از هندوستان وارد مي‌شد.
از گياهان روغني، كنجد مقام اول را دارد. با اينكه هرودت از كشت اين گياه در خوارزم و پارت سخن گفته است و در بندهشن از كنجد، نامي برده شده است، تاريخ كشت آن در ايران دقيقا معلوم نيست. شاردن مي‌گويد: «متداولترين روغن نباتي در ايران روغن كنجد است.» «1» در ايران، روغن كنجد بتدريج تقريبا مصرف روغن زيتون را متروك گردانيده است. در منابع موجود، از ديگر روغنهاي نباتي بندرت ياد شده. ابو منصور موفق از روغن كوچك ياد مي‌كند.
ابو منصور از دو قسم خشخاش سفيد و سياه سخن مي‌گويد و مي‌نويسد، از شيره منعقد در قوزه‌هاي نارس آن، ترياك ساخته مي‌شود. كتان يكي از باستانيترين كشتهاي ايران است، و از زمان قديم، براي پارچه‌بافي و روغنگيري مورد استفاده قرار گرفته است.
به نظر استاد زاخودر: «قلمرو خلافت، از لحاظ توليد نباتات صنعتي، به دو بخش تا حدي مشخص تقسيم مي‌شده است. مشرق آن ناحيه‌اي بود كه در آن، بيشتر پنبه كاشته مي شد، و در مغرب آن، كه مصر و عربستان و جنوب غربي ايران را هم شامل مي‌گرديده، بيشتر كتان‌كاري رواج داشت.» «2»
حمد اللّه مستوفي، در شرح اوضاع سينيز، مي‌گويد: «حاصلش كتان و روغن چراغ باشد، اما كتانش را درشتي نباشد.» «3» در ارشاد الزراعه از كتان همچون گياه روغني ياد مي‌كند.
اولئاريوس مي‌نويسد: «در قرن هفدهم (قرن يازدهم هجري) در گيلان كتان مي‌كاشتند، و پارچه‌هاي كتاني مي‌بافتند، و از آن پيراهن مي‌دوختند.» «4» از گياه شاهدانه نيز در منابع تاريخ قبل از اسلام و بعد از اسلام، سخن به ميان آمده، و از آن براي تهيه ماده مخدر بنگ (يا حشيش) و گاه براي نسج پارچه استفاده مي‌كردند.

پنبه:
يكي از رستنيهاي ديرين ايران پنبه است، كه در منابع عهد ساسانيان و بوندهشن از آن گفتگو شده است. ولي انتشار وسيع پنبه از شرق به مغرب، مربوط به دوران متأخرتر يعني حدود قرن چهارم هجري است كه كشت آن در فارس، خوزستان، و ديگر نواحي متداول گشته است.
______________________________
(1). شاردن، مجلد 4، ص 85 (از همان مأخذ، ص 332).
(2). تاريخ شرق در قرون وسطي، ص 70 (از همان مأخذ، ص 333).
(3). نزهت القلوب، ص 131 (از همان مأخذ، ص 334).
(4). اولئاريوس، ص 738 (از همان مأخذ، همان صفحه).
ص: 230
در كتاب حدود العالم و در احياء و الآثار رشيد الدين، از كشت پنبه ياد شده است. اين محصول به گفته حمد اللّه مستوفي و سيفي، در غالب نقاط مي‌روييده و مورد استفاده مردم قرار مي‌گرفته است، و ظاهرا در حدود قرن پنجم و ششم هجري، پنبه‌كاري در ايران رواج داشته و در قرون بعد، يعني در قرن يازدهم هجري، به گفته اولئاريوس، پارچه‌هاي پنبه‌اي تقريبا در تمام ايالات بافته مي‌شود و پنبه در سراسر كشور كشت مي‌گردد.» «1»
همچنين به گفته شاردن، «پنبه در همه جاي ايران مي‌رويد، و همه‌جا پنبه‌زارها ديده مي‌شده است.» «2»

سبزيجات و چاشنيها

اشاره

كشت پاليزي از ديرباز در ايران فراوان بود؛ مخصوصا خربزه به گفته حمد اللّه مستوفي، نه‌تنها در اصفهان بلكه در قم و كاشان و عراق و تون و فوشنج و چند نقطه ديگر خراسان و آذربايجان مي‌روييده است.
ابن بطوطه از خربزه اصفهان و مزاياي آن، ياد مي‌كند و مي‌نويسد، جز در بخارا و خوارزم، چنين خربزه‌اي يافت نمي‌شود.
ماركوپولو و مؤلف كتاب علم فلاحت و زراعت، هر دو، از ارزش خربزه ايران سخن مي‌گويند. مؤلف اخير مي‌نويسد كه خربزه‌هاي ايران بعضي زودرس و بعضي ديررس هستند و «در هر ولايت ايران و بلكه در هر باغي، انواع آن مي‌باشد.»
در منابع تاريخي، كمتر، از هندوانه سخن مي‌گويند. ظاهرا هندوانه كمتر از خربزه مورد توجه مردم و كشاورزان بوده است. حمد اللّه مستوفي از هندوانه، كه در قزوين با خربزه كشت مي‌شده است، سخن مي‌گويد.
انواع كدو نيز مورد توجه بود. مؤلف كتاب علم فلاحت و زراعت از فراواني و خوبي كدوي اصفهان سخن مي‌گويد، و اولئاريوس از كدوهايي سخن مي‌گويد كه «گردن آن مانند گردن غاز و سر آن بزرگتر از سر آدمي است.» «3»
خيار (بادرنگ) از دوران قبل از اسلام در ايران كشت مي‌شده. در كتاب استخري و محاسن اصفهان از فراواني خيار در ايران صحبت شده است. ظاهرا خيار و بادرنگ دو گروه از انواع خيار است.
حمد اللّه مستوفي در تأليف جغرافيايي خود، در چند مورد معدود، و آنهم به اشاره و بدون شرح و بسط، از جاليز و پاليز و بقولات سخن مي‌گويد و حال آنكه درباره ميوه‌ها و انگور مطالب بسيار دارد. در نامه‌هاي رشيدي نيز از ميوه‌هاي گوناگون تروخشك و عصاره
______________________________
(1). اولئاريوس، ص 38- 737 (نقل از همان مأخذ، ص 339).
(2). شاردن، مجلد 3، ص 16- 315 (از همان مأخذ، همان صفحه).
(3). اولئاريوس، ص 752 (از همان مأخذ، ص 343).
ص: 231
ميوه‌هايي كه براي زمستان ذخيره مي‌شده، سخن به ميان آمده است، ولي از سبزيجات پاليزي يادي نشده است. ظاهرا در اين دوره، باغداري بيش از بستانداري و پاليزكاري مورد توجه مالك و روستاييان بوده است. با اين‌حال، در منابع مختلف، اجمالا از بادنجان، هويج، بقولات و شلغم جوشيده سفيد و پاك، كه در بازار نيشابور مي‌فروختند، سخن به ميان آمده است.
در كتاب علم فلاحت و زراعت، نباتات پاليزي و چاشني زير را، كه در قرن چهاردهم ميلادي (هشتم هجري) در ايران كشت مي‌شده است، برمي‌شمرد:
فلفل، زيره، گشنيز، خربزه، خيار، بادنجان، ريحان، كدو و سداب، كاسني و كرفس، كاهو، كراث، گندنا (تره) كلم، ترب، شلغم، پياز، سير، گزر: جزر (هويج) چغندر.
در كتاب ارشاد الزراعه غير از سبزيجات نامبرده، از ريواس، كاهو، حنظل، بادام تره، ترتيزك، اسفناج، پودنه، ترخون، بادرنگ بويه نام مي‌برد.
ظاهرا كشت كلم، هويج، ترب، پياز و سير، چغندر و ريحان بيشتر معمول بوده است.
حنا براي مصرف رنگ مو و گاه بعنوان دارو نيز استعمال مي‌شده است.
انواع درختان ميوه نظير انگور، انجير، انار، سيب، به، شفتالو، هلو، آلو، زردآلو، گيلاس، آلبالو و جز اينها، به حكايت آثاري كه از حمد اللّه مستوفي، ماركوپولو و ديگران به يادگار مانده است، در ايران وجود داشته. در نزهت‌نامه علايي از انواع كودي كه براي درختان سودمند است گفتگو شده است. استخري و مقدسي از نخلهاي ايران سخن گفته‌اند. به گفته مقدسي، نخلستانهاي كرمان بيش از فارس است و كرمان از لحاظ وفور نخل حجاز كوچكي است. به نظر شاردن، «خرماي ايران بمراتب از خرماي عربستان و ديگر نقاط بهتر است.» «1»
راجع به تاريخ كشت مركبات، مخصوصا ليمو، نارنج در ايران بين محققان وحدت نظر نيست. از گفته‌هاي استخري پيداست كه در قرن سوم و چهارم هجري، نارنج در ايران كمياب نبوده و مقدسي از ليموهاي شوشتر خوزستان و جيرفت كرمان و نارنج مغن و رودكان كرمان ياد مي‌كند. در اصطلاح، نارنج و نارنگي و ليمو و پرتقال را مجموعا «مركبات» مي‌خوانند.
حمد اللّه مستوفي مي‌نويسد كه در بعضي نقاط لرستان و خوزستان و فارس (مخصوصا كازرون) و قهستان و طبس و گيلان و مازندران و لاهيجان، نارنج و ترنج و ليمو به‌عمل مي‌آيد. در فهرست اجناسي كه براي آذوقه زمستاني در مكاتبات رشيد الدين به چشم مي‌خورد، از انواع نارنج، ليمو، ترنج، ليموشيرين، سخن به ميان آمده است.

نيشكر:

نيشكر ظاهرا از هندوستان به ايران آمده است، و از دوره قبل از اسلام، كشت آن در خوزستان ايران سابقه دارد. در زمان فرمانروايي خلفا، صادرات شكر ني از خوزستان اهميت جهاني داشت، و در قرن هشتم، خوزستان سالي سي‌هزار رطل شكر به رسم ماليات جنسي، به دربار خلفا مي‌فرستاد.
جغرافيون قرن دهم، از وجود كشت نيشكر در سراسر خوزستان و فارس سخن مي‌گويند.
______________________________
(1). شاردن، مجلد 3، ص 39- 338 (از همان مأخذ، ص 377).
ص: 232
به حكايت كتاب مجهول المؤلف حدود العالم، كشت نيشكر در بلخ و سراسر كرمان و خوزستان معمول بود. مخصوصا يكي از بلوكهاي خوزستان به نام «عسكرمكرم.» «1» شكري ممتاز داشت.
در زمان حمد اللّه مستوفي، ظاهرا نيشكر خوزستان شهرت فراوان داشته است. «2»
استاد فقيد عباس اقبال مي‌نويسد: «قند و نيشكر در خوزستان ايران اختراع شده است، و تا زمان فتح اين مملكت به دست عرب، كارخانه‌هاي آن باقي بوده. بعد، مسلمين ترتيب ساختن آن را از ايرانيها فراگرفتند و در بغداد براي اين كار، كارخانه‌ها درست كردند. بتدريج، اين عمل در مصر نيز شيوع يافته و در آن سرزمين به كمال خود رسيد ... سعدي گويد:
هر متاعي ز معدني خيزدشكر از مصر و سعدي از شيراز با وجود اشتهار فوق العاده قند و شكر مصري، شكر خوزستان نيز ضرب المثل بوده و در امثال «شكر به خوزستان بردن» حكم «زيره به كرمان بردن» را داشته است. سعدي در مدح علاء الدين جويني گويد:
بضاعت من و بازار علم و حكمت اومثال قطره و دجله است و دجله و عمان
وگرنه بنده‌نوازي از آن طرف بودي‌من اين شكر نفرستادمي به خوزستان اهواز از جهت ساختن شكر بيشتر اهميت داشته، زيرا تمام اراضي آن شكرستان بوده است، و اماكني كه از براي ساختن شكر ساخته‌اند، مثل حوضهاي بسيار بزرگ و سنگ آسياها و غيره، آن‌قدر در آن سرزمين به نظر مي‌آيد كه عدد آنها را خداي داند و بس.
شهر اهواز تا مدتي كه تحت حكومت مستقيم خلفاي عباسي بود، هرسال ناچار بايستي مقداري ماليات نقدي و جنسي به خزانه خلفا بفرستد. اين شهر در سال، 25 ميليون درهم «ماليات نقدي» و سي‌ميليون رطل شكر «ماليات جنسي» تأديه مي‌كرد. چون شكر اهواز زياد بود، به اين جهت آن را به اطراف عالم مي‌بردند و به اين سبب، مردم آن ديار به دولت و ثروت و توانگري شهره آفاق بودند.» «3»

انگور:

كشت رزانگور (تاك) در ايران، آسياي صغير، ارمنستان، و قفقاز سابقه‌اي كهن دارد، و مداركي حاكي از مصرف شراب در عهد هخامنشي وجود دارد. در دوران بعد از اسلام، مخصوصا در قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) تاك‌كاري در ايران رواج داشته و استخري و ابن حوقل و مقدسي از تاك‌كاري و رزانگور ايران سخن مي‌گويند. بطوري كه از مكاتبات رشيدي برمي‌آيد، وي خواسته بود كه از باغات خاصه‌اش 50 هزار من انگور تازه، 5900 من مويز، 4500 من كشمش، 1000 من غوره خشك، و 590 من آب‌غوره براي چاشني غذا، و 25 هزار من سركه ارسال دارند.
در آثار قرون وسطي، از انواع و اقسام انگور نظير انگور «ياقوتي» «فخري» «صاحبي»
______________________________
(1). حدود العالم، ص‌a 12،b 62،b 82 )از همان مأخذ، ص 386).
(2). از «كشت غلات» تا اينجا نقل به تناوب و اختصار از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 86- 314.
(3). عباس اقبال، مجموعه مقالات، به اهتمام دبير سياقي، ص 4 و 6 (به اختصار).
ص: 233
سرخ و سفيد و سياه، «انگشت عروسك» و «جهان‌آراي» سخن رفته است. «1»

باغهاي ميوه:

شاردن از تمام ميوه‌هاي ايران لذت مي‌برده است، و اين نكته تعجبي ندارد؛ زيرا ميوه‌هاي ايران از لحاظ طعم و عطر و تنوع، نظير ندارد. بااين‌حال، ذكر اين نكته جالب است كه وي سيصد سال قبل از منتقد معاصر ما، يعني سرپرسي سايكس، از فقدان روش علمي در پرورش ميوه‌هاي ايران شكايت دارد. شاردن مي‌نويسد: اگر ايرانيان از فن باغباني، آنطور كه پيش ما مرسوم است، سردر مي‌آوردند، ميوه‌هاي اين سرزمين عالي‌تر و لذيذتر هم مي‌شد، ولي ايرانيان از فن پيوند و اسكنه و چوب‌بندي و پرورش درختان كوتاه آگاه نيستند؛ تمام درختان آنان كهن و بلند و پر از چوب زيادي است. «2»

نقش آب در فعاليتهاي عمراني و صنعت كشاورزي بعد از اسلام‌

اشاره

يكي از مشكلات كار كشاورزي در ايران، از روزگار قديم تاكنون، كمي آب است. غير از منطقه ساحلي بحر خزر، در ساير نقاط اين كشور پهناور، بعلت نيامدن برف و باران كافي، آبي كه رفع احتياجات عمومي را بكند وجود ندارد.
در اصطلاح جغرافيايي، به نقاطي كه ارتفاع باران آن در سال كمتر از 25 سانتيمتر باشد خشك مي‌گويند؛ و به جاهايي كه ارتفاع بارانش از 45 سانتيمتر تجاوز نكند، نيمه- خشك اطلاق مي‌كنند.
با مقياسي كه ذكر شد، قسمت اعظم ايران جزو مناطق خشك جهان به حساب مي‌آيد؛ و همين كم‌آبي و خشكي يكي از عوامل اساسي انحطاط اقتصادي اين كشور، از ديرباز تاكنون، بوده است.
خشكي و كم‌آبي مناطق مركزي و جنوبي ايران غالبا حكومتها و فئودالهاي بزرگ را برآن داشته كه از راه سدبندي و ايجاد قنات، راهي براي ادامه فعاليتهاي كشاورزي پيدا كنند.
در حال حاضر، «در كره زمين، قريب يك ميليارد و چهارصد ميليون هكتار اراضي مزروعي هست. ولي زمينهايي كه آبياري مي‌شود، فقط در حدود 191 ميليون هكتار، يعني كمتر از 14 درصد مجموع اراضي مزروعي است.
اقلا نصف نوع بشر يعني بيش از يك ميليارد و پانصد ميليون نفر از 14 درصد اراضي مزروعي آبياري شده خواربار به دست مي‌آورند، و نصف ديگر افراد انساني در 86 درصد باقي اراضي مزروعي، كسب رزق و روزي مي‌كنند، و اين خود نمودار ارزش و اهميت آبياري در روزگار ماست.» «3»

آبياري:

«يكي از كارهاي دقيق و حساس كشاورزي در شرق، موضوع آبياري است. هر كشاورز بايد در موقع و ميزان آبي كه به غلات، درختها،
______________________________
(1). كشاورزي و مناسبات ارضي ...، پيشين، ج 1، ص 94- 387 (به تناوب و اختصار).
(2). ميراث ايران، پيشين، ص 427.
(3). مأخذ از مقاله محققانه «شوبه و ادزه»، دانشمند شوروي، پيام نوين.
ص: 234
سبزيجات و رستنيهاي ديگر مي‌دهد، دقت كند؛ زيرا دير يا زودشدن آبياري و عدم رعايت نظم در اين كار، به زيان كشاورزي است.
كشاورزان براي تسهيل امر آبياري، زمين را به قطعات مربع شكل تقسيم مي‌كنند، و بوسيله جويبارها با شيب ملايم آب را به كردها مي‌رسانند.
مهندسين و متخصصين از ديرباز با مطالعه در روي زمين و بررسي در نوع خاك، منابع و سفره‌هاي زيرزميني آب را كشف مي‌كردند، و سپس شروع به گمانه‌زني و حفر چاه مي‌نمودند تا از وجود آب و كم‌وكيف و درجه عمق آن آگاهي يابند. سپس شروع به حفر مجراي آب قنات مي‌نمودند و در فواصل معين، تا شهر، چاههايي براي كسب هوا و روشنايي و امكان تنقيح و لاي‌روبي زده مي‌شد. بعضي از قنوات صد تا دويست كيلومتر طول داشت و تعدادي از آنها هنوز باقي و مورد استفاده است، و ما نمونه‌هايي از اين نوع قنوات را در يزد و كرمان مشاهده مي‌كنيم، و در سراسر فلات كرمان، تعداد كثيري حلقه چاه به چشم مي‌خورد. ميزان آب قنوات را با معيار «سنگ» تخمين مي‌زنند، و يك سنگ آب، مقدار آبي است كه براي حركت يك آسياب ضروري است، آب را ساعتي مي‌فروختند، و چون در آن ايام، ساعت نبود، از طرفي به نام «پنگان» كه شايد «فنجان» از آن مشتق شده باشد استفاده مي‌كردند؛ به اين ترتيب كه پنگان يعني ظرف مسي را، كه ته آن سوراخ كوچكي داشت، پر از آب مي‌كردند و در زير آن، ظرف ديگري مي- گذاشتند. همينكه ظرف زيرين با ريزش اين قطرات پر مي‌شد، يك ساعت سپري شده بود، و ممكن بود موعد استفاده كشاورز ديگري فرا رسد،. معمولا كشاورزان به ميزان آبي كه براي محصولات گوناگون در فصول مختلف لازم است وقوف دارند. در بهره‌برداريهاي كشاورزي، پول آب بوسيله مالك پرداخت مي‌شد و مالكين طبق قرارداد، به كشاورزاني كه دواب و چهارپايان آنها را در صحرا مي‌چرانيدند، سهمي بعنوان حق العمل مي‌پرداختند.
در مسأله آبياري، شيب زمين اهميت بسيار دارد، زيرا اگر زميني زياد سراشيب باشد آبياري آن دشوار، و در مواردي امكان‌ناپذير است؛ و به همين علت است كه زمينهاي زيادي بعلت نداشتن شيب ملايم، لم يزرع باقي مانده يا فقط ديم‌كاري شده است.
زراعت ديم سابقه زيادي دارد، و از دويست سال قبل از ميلاد مسيح، زردشتيان از اين نوع كشاورزي در دشت فرغانه، پامير، و ايران شرقي استفاده مي‌كردند. از منابع آمودريا، هيرمند، دجله، فرات، كرخه، و كارون از ديرباز، از راه ايجاد كانال و حفر مجاري و سد و بندسازي، آب لازم به زمينهاي قابل كشت مي‌رسانيدند. در همين مناطق، تحت نظر كارشناسان، در راه خشك كردن باتلاقها سعي و كوشش مي‌كردند و در سيستان سد و بندهاي فراواني براي حمايت نباتات مختلف در مقابل شن و باد ايجاد كرده بودند. در كليه ممالك اسلامي، دفاتر و سازمانهايي براي اداره آبياري كشور وجود داشت و اشخاص مطلع و ذيصلاحيتي در هر ايالت و ناحيه، اداره آبياري را به عهده داشتند، و عده‌اي تحت نظر آنها، در مناطق كوچكتر، انجام وظيفه مي‌كردند.» «1»
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطا، پيشين، ص 34- 332 (به اختصار).
ص: 235

سدبندي:

«در اواخر دوره ساساني و اوايل دوره اسلامي، در نتيجه شكستن يكي از بندهاي رود دجله، تغييرات مهمي در وضع جغرافيايي سرزمين سواد (عراق يا بين النهرين) روي داد، به اين معني كه تا زمان كواد (قباد) دجله از زير شهر بصره كنوني مي‌گذشت و از ميان دو بندي كه در دو سوي آن ساخته بودند يكراست وارد خليج فارس مي‌شد. در زمان كواد، در جنوب ناحيه «كسكر» يكي از اين بندها شكست و آن را تعمير نكردند. به همين جهت، بسياري از كشتزارهاي اين ناحيه را آب فرا گرفت، و مردابهايي فراهم شد. انوشيروان كه به سلطنت رسيد، دستور داد بندي بستند و قسمتي از اين زمينها دوباره كاشته شد.
در سال ششم هجري، در سلطنت خسرو پرويز، فرات و دجله طغيان سختي كردند و بندهاي هردو رود درهم شكست. خسرو پرويز دستور داد آنها را از نو بسازند و در يك روز چهل بند بستند و براي اين كه كارگران را وادارند زودتر كار خود را به پايان رسانند، پول فراواني روي قالي ريخته بودند كه هركس زودتر كار خود را تمام كند از آن پول بردارد؛ اما اين كوشش سودي نداد. هنگامي كه سرزمين فرات به دست تازيان افتاد، باز دولت ساساني مشغول كارهايي بود و چون آن كارها ناتمام ماند شكست بندها بيشتر شد.
پس از آن، ديگر كارگزاران تازي اقدامي نكردند و مردم آن نواحي هم وسيله كار نداشتند و به همين‌جهت، مردابها هر روز بيشتر و بزرگتر مي‌شد. در زمان معاويه كه عبد الله- بن جراح مأمور وصول ماليات «سواد» شد، قسمتي از مردابها را خشك كرد و درآمد ساليانه آنجا بالغ بر پنج ميليون درهم شد.
پس از آن در زمان وليد بن عبد الملك، حسن نبطي از سوي خليفه مأمور اين كار شد، و سپس در روزگار هشام بن عبد الملك هم بر سر اين كار بود. وي قسمتي از مردابها را خشك كرد و اين زمينهاي تازه خشك شده را «جوامد» يعني زمينهاي جامد و خشك كرده ناميدند.
در زمان حجاج بن يوسف ثقفي هم كارهايي در اين زمينه كردند؛ بدين معني كه دونهري كه به نام «سيب» معروفند و پيش از اين و در دوره ساسانيان نبود، در اين دوره براي آبياري كشتزارها كندند. در اين زمان، باز طغيان سختي روي داد و خرج خشك‌كردن مردابها را سه ميليون درهم تخمين كردند. چون وليد بن عبد الملك اين مبلغ را گزاف دانست و نخواست بپردازد، اين كار ماند و اجازه آن را به حجاج نداد.
چندي بعد مسلمة بن عبد الملك داوطلب شد اين كار را به خرج خود بكند و درآمد اين زمينها از آن او باشد و براي اين كار همان سه‌ميليون درهم را خرج بكند. بدينگونه زمينهاي بسيار از زير آب بيرون آمد و مسلمه براي آبياري آنها دو نهر سيب را كند و از هر سو برزگران و كارگراني براي كشت و زرع اين نواحي آورد، و حتي خرده‌مالكان اطراف هم براي او كار كردند ... بدينگونه در دوره اسلامي، در وضع جغرافيايي سرزمين سواد، تغييرات بسيار روي داده و به همين‌جهت است كه از دوره پيش از اسلام، فرات و دجله هريك جداگانه به خليج فارس مي‌ريختند و شط العرب تشكيل نمي‌شد؛ زيرا كه در شمال تقريبا همه آبهاي اين دو رود بزرگ بوسيله بندهايي كه بسته و نهرهايي كه از دو سوي كنده بودند، به مصرف آبياري كشتزار-
ص: 236
هاي اطراف مي‌رسيد و به آن اندازه آب باقي نمي‌ماند كه شط بزرگي مانند شط العرب تشكيل شود. و نيز به همين‌جهت بود كه سرزمين عراق و بين النهرين امروز كه همان سرزمين سواد در آن روزگار مي‌باشد، بمراتب آبادانتر و حاصلخيزتر از امروز بود.» «1»
در منابع تاريخي ايران و ديگر ممالك آسياي ميانه و شرق نزديك، از چگونگي فعاليتهاي كشاورزي و مختصات زندگي كشاورزان، چنانكه بايد، سخني در ميان نيست.
در كتاب تاريخ سيستان، كه يكي از قديمترين منابع فارسي است، ضمن توصيف وضع طبيعي سيستان، از انواع آسيا و شرايط آباداني سيستان سخن رفته است «... و ديگر آسيا چرخ كنند تا باد بگرداند و آرد كند. و به ديگر شهرها ستور باشد يا آسياب و آب يا به دست آسيا كنند. و هم از اين چرخها ساخته‌اند تا آب كشد از چاه به باغها و به زمين كه از آن كشت كنند؛ چه اگرچه آب تنگ باشد همچنين منفعت از باد گيرند.» «2» ناگفته نماند كه ابو لؤلؤ قاتل عمر در ساختن آسياي آبي استاد بود.
«شرايط آباداني سيستان بر سه بند بستن نهاده‌اند: بستن بند آب و بستن بند ريگ و بستن بند مفسدان. هرگاه كه اين سه اندر سيستان بسته باشد اندر همه عالم هيچ شهر به نعمت و خوشي سيستان نباشد. و تا همي‌ببستند چنين بود و چون نبندند چنين باشد و روزگار آن را قوام باشد.» استاد فقيد بهار در ذيل صفحه، توضيح مي‌دهد كه «بند ريگ را مورخان و صاحبان مسالك و ممالك غالبا ياد كرده‌اند؛ منجمله استخري در ص 242 و در كتاب عجايب البلدان منسوب به ابو المؤيد بلخي گويد: و گرداگرد سيستان ريگ است بسيار و آنجا باد باشد و آسياهايشان به باد بگردد و مردم از ترس آن باد سدها و بندها كرده‌اند تا ريگ را باد در شهرها و ديه‌ها نبرد، و با اينهمه احتياط، بسيار مواضع را و ديه را باد گرفته است.» «3»
اصطخري در كتاب مسالك و ممالك كه از متون مهم و معروف جغرافياست و در قرن پنج و شش هجري نوشته شده است، مطالب جالبي از اوضاع جغرافيايي و راهها و مسافت بين شهرها و خصوصيات هريك از استانها و وضع طبيعي و اقتصادي و بازرگاني هر منطقه ذكر كرده است؛ از جمله در مورد خوزستان چنين مي‌نويسد:
«و زمين خوزستان هامون است، آبهاي روان دارد. بزرگتر رودي در خوزستان، رود شوشتر است و ملك سابور (شاپور) در اين رود سدي كردست، آن را «شادروان» خوانند. به حكم آن كي شوشتر بربلندي نهادست، سابور ابن شادروان بفرمود تا آب بالا گيرد و به زمين شهر برآيد ...
و از ناحيت شوشتر رودي مي‌رود آن را «نهر المسرقان» (المشرقان) خوانند، و چون به لشكر رسد، جسري عظيم بر او بسته‌اند. و در اين آب از لشكر به اهواز روند و مسافت هشت فرسنگ باشد، و چون شش فرسنگ بروند آب همه بر كار گرفته باشند به نيشكر و كشتزارها، و دو فرسنگ رودخانه خشك مانده. و در همه خوزستان هيچ جايي آبادانتر از مسرقان (مشرقان) نيست، و آبهاي خوزستان از اهواز و دورق و شوشتر و هرچه در اين حدود خيزد همه به حصن مهدي جمله شود و آنجا رودي عظيم گردد و به دريا افتد.» «4»
______________________________
(1). سعيد نفيسي، تاريخ خاندان طاهري، 38- 336 (به اختصار).
(2 و 3). به تصحيح ملك الشعرا بهار، ص 12.
(4). مسالك و ممالك، (المسالك و الممالك)، به كوشش ايرج افشار، ص 90.
ص: 237
از آنچه گذشت نتيجه مي‌گيريم كه از دوره ساسانيان به بعد، ساختن سدهاي عظيم و مهاركردن رودها در ايران معمول گرديده است. به حكايت منابع مختلف، شاپور اول در سال 260 ميلادي پس از دستگير كردن والرين، امپراتور روم، دستور مي‌دهد اسراي رومي به ساختن سد كارون در شوشتر مبادرت ورزند. بنابه گفته طبري، شاپور در بدو امر اسرا را به ساختن شهر و بعدا به بناي سد وادار كرد. فردوسي طوسي در شاهنامه به اين پل تاريخي اشاره مي‌كند، و مهندسين اين پل را از مهندسين رومي مي‌شمارد.
يكي رود بدپهن در شوشتركه ماهي نكردي بر او برگذر
بزانوش را گفت اگر هندسي‌پلي سازي اين را چنان چون رسي
كه ما باز گرديم اين پل بجاي‌بماند به دانايي رهنماي
تو از دانش فيلسوفان روم‌به كار آر چندي در اين مرزوبوم
به كار اندر آمد بزانوش مردبه سه سال آن پل، تمامي بكرد اين سد بزرگ در ابتدا ششصد ذرع طول و 66 پا عرض داشت، و آن را از سنگهاي محكم ساخته بودند و در شكاف سنگها ساروج ريخته بودند، و قطعات سنگ را با ميله‌هاي فلزي به هم اتصال داده بودند. ابن بطوطه از عظمت اين سد و آباداني شوشتر سخن مي‌گويد، و حمد اللّه مستوفي در نزهة القلوب از فراواني آذوقه و ارزاق در شوشتر ياد مي‌كند، و مي- نويسد، در اراضي اطراف اين شهر، غله و پنبه و نيشكر كشت مي‌شود. ديگر از سدهاي باستاني، سد اهواز بر روي كارون است كه دريايي از آب در پشت آن پديد آمده بود.

مشكل آب و كشاورزي در جنوب ايران‌

يكي از مشكلات و بدبختيهاي كشاورزان ايران، مخصوصا در مناطق مركزي و جنوبي، نيامدن باران و بخل طبيعت است. چه‌بسا كشاورزان يك منطقه در نتيجه نيامدن باران، به گرسنگي، مرگ يا مهاجرت محكوم مي‌شوند. طبيعي است در محيطي كه كشاورز قادر به تأمين حداقل خوراك و پوشاك و مسكن نيست، سخني از فرهنگ و بهداشت و ديگر ضروريات زندگي نمي‌توان به- ميان آورد.
ابتدايي بودن طرز كشاورزي و بيخبري روستاييان از دنياي خارج، سبب گرديده است كه كشاورزان به فرض نزول باران، در سال بيش از چند ماه سعي و تلاش از خود نشان نمي- دهند و بقيه ايام عمر را به بطالت سپري مي‌كنند. «اين بيكاري آشكار است، اما بيكاري اساسي روستاييان از نوع نهاني است ... و بيماري مزمن دهات را تشكيل مي‌دهد ... وجود چنين بيكاريهاي مزمن- پنهان يا آشكار- نتايج چندي براي اقتصاد مملكت به‌بار مي‌آورد؛ جمعي به طفيل زحمت افراد مولد نگهداري مي‌شوند، و چون درآمد و قدرت خريد آن جمع اندك است بازار داخلي، گرمي و گشايشي كافي حاصل نمي‌شوند و اقداماتي كه براي توسعه صناعت يا حتي فلاحت مصروف مي‌شود، بر اثر همين قلت تقاضا، به توفيق نمي‌رسد. ارزاني كار، و فراواني كارگر، خاطر كارفرما را از خريد ماشين گرانبها- منصرف مي‌كند و بالنتيجه نيروي توليد بالا نمي‌گيرد.» «1»
______________________________
(1). جمشيد بهنام، شاپور راسخ، طرح مقدماتي جامعه‌شناسي ايران، ص 49 و 52 (به اختصار).
ص: 238
به اين‌ترتيب، مادام كه قوه خريد كشاورزان، كه اكثريت جمعيت ايران را تشكيل مي‌دهند، بالا نرود، صنعت و كشاورزي ايران چنانكه بايد پيشرفت نخواهد كرد. براي آنكه كشاورزي در ايران پيشرفت كند، بايد نخست كشاورزان را از مناطق خشك و بي‌استعداد به نواحي معمور و مستعد كار كوچ داد.
ابزار كشاورزي در قرون وسطا
تا كشاورزان به چشم خود ببينند كه اگر در منطقه مستعدي دست به كار و فعاليت بزنند، محصول و نتيجه كافي به دست مي‌آورند، همين جريان اندك‌اندك روح جبريگري و بي‌اعتنايي به جهان را از دل روستاييان خواهد زدود، و آنان را به سعي و عمل وادار خواهد كرد و رشك و حسد و كوته‌بيني و بدخواهي، كه مولود محيطهاي كوچك كشاورزي است، بتدريج جاي خود را به همكاري خواهد داد و شركتها و اتحاديه‌هاي گوناگون كشاورزي نضج و ثبات خواهد گرفت.
براي استفاده از ماشينهاي جديد كشاورزي، بايد بتدريج سطح فرهنگ و دانش روستازادگان را بالا برد، و با استفاده از وسايل فني بر ميزان محصول افزود تا كشاورزان نه‌تنها به تأمين حداقل زندگي دست يابند، بلكه با كسب درآمد بيشتر، قوه خريد آنان فزوني گيرد.
دولت با مطالعه و تحقيق در نواحي مختلف ايران، بايد استعداد خاكها و آفات نباتي هر منطقه را تشخيص دهد و كشاورزان را در راه مبارزه با آفات نباتي و انتخاب بذر مناسب و مرغوب از طريق بانك كشاورزي و به كمك كارشناسان و مأمورين صديق، كمك و ياري نمايد. تنها از اين راهها و با استفاده از تجارب كشورهايي كه قبل از ما در راه صنعتي كردن كشاورزي تلاش كرده‌اند، مي‌توانيم به وضع دهات و دهقانان ايران سروصورتي بدهيم و آنان را با فرهنگ،
ص: 239
بهداشت، پزشك، دارو، آب لوله‌كشي، برق، اسفالت، تلفن و ديگر ضروريات زندگي بيش‌ازپيش آشنا كنيم.
«در مورد كار و زندگي روستاييان و اقتصاد كشاورزي ايران، بايد اضافه نمود كه از 15 تا 16 ميليون نفر روستايي كشور، در حدود 5/ 2 ميليون ايلات و عشايرند، و در اغلب نقاط اقتصاد چوپاني با اقتصاد كشاورزي، معا زندگي روستاييان را تأمين مي‌نمايد. پرورش دامها و توليد لبنيات و محصولات دامي، اساس اقتصاد چوپاني را تشكيل مي‌دهد. و چون اين اقتصاد مقدماتي و عقب‌مانده داراي محصول و درآمد بسيار ناچيزي است ... مي‌توان به علل پايين بودن سطح زندگي آنان پي‌برد، و برخي مهاجمات ايلات و عشاير و ناراحتيهاي حاصله را كه بعضا پيش مي‌آمد، مي‌توان از اين نقطه‌نظر نيز توجيه نمود.» «1»

نتايج كم‌آبي و نيامدن باران‌

نيامدن باران و بخل طبيعت، چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، همواره مشكل بزرگي براي كشاورزان و عموم طبقات و دولت ايجاد مي‌كرده است. در دوران بعد از اسلام، قلت باران در كشورهاي خاورميانه بحدي بوده و هست كه مردم براي نزول باران گاه به نماز و دعا متوسل مي‌شدند. چنانكه نماز استسقا، نمازي بود كه براي طلب باران مي‌خواندند.
ابن خلدون نيز در مقدمه خود، از نماز استسقا نام مي‌برد. «2» در تاريخ كرمان مي‌خوانيم كه:
«اسب الب ارسلان از راه كوبنان عازم خراسان شد. در ميانه طبس و كوبنان، لشكر او از قلت آب به ستوه آمده، بعضي نزديك به هلاكت رسيدند. سلطان از اسب پياده گرديد و روي نياز به خاك نهاد و به دعاي استسقاء باران مشغول گشت.» «3»
در ايران، به علت كم‌آبي، براي تقسيم و توزيع آب، سازمانهايي به وجود آمده بود و به طوري كه از تاريخ قم برمي‌آيد، مدتها در سرزمين قم «ديوان آب» وجود داشته است.
نقش آب در زندگي اقتصادي و كشاورزي بعضي از نواحي بحدي بود كه ميزان خراج نيز بستگي به كميت آب داشت؛ چنانكه به حكايت كتاب حدود العالم (372 هجري) خراج مردم مرو و خلم مبتني بر آب بوده است. «4»
بطوري كه از مسالك و ممالك استخري برمي‌آيد، تحت‌نظر ميراب مرو رود، ده‌هزار نفر كار مي‌كردند و «حرمت او چون حرمت والي بود» «5» هميشه در زمستان و بهار عموم طبقات، بخصوص كشاورزان، نگران كميت و كيفيت نزولات آسماني (باران و برف) بودند.
و اين وضع روحي مردم در آثار شعرا نيز به چشم مي‌خورد؛ فخر الدين گرگاني گويد:
چو خواهد بود روز برف و باران‌پديد آيد نشان از بامدادان
چو خواهد بود سالي بد، به كيهان‌پديد آيدش خشكي در زمستان
هميدون چون بود سالي دل‌افروزپديد آيدش خشكي هم ز نوروز ويس و رامين
استخراج آبهاي زيرزميني در سرزمين خشك ايران، از ديرباز توجه كشاورزان و
______________________________
(1). دكتر علي اكبر ترابي، جامعه‌شناسي روستايي، ص 101.
(2). ج 1، ص 434.
(3). تاريخ كرمان، (سالاريه) پيشين، ص 275.
(4). ر. ك: ص 94 و 99.
(5). ص 207.
ص: 240
مالكين ايران را به خود جلب‌كرده و آنان را به تحقيق و آزمايش و مطالعه در اين زمينه برانگيخته است. و حتي عده‌اي از دانشمندان در اين زمينه به تحقيق و مطالعات عملي و تئوريك همت گماشته و آثاري از خود به يادگار گذاشته‌اند. به قول آقاي ساعدلو، «مي‌توان چنين انگاشت كه اهميت و توجه به قنات چندان بوده است كه رفته‌رفته از علم لدني به علوم آزمايشگاهي تجربي گراييده، و بنا به كلمات امروزي: «تكنولوژي احداث قنات» و «اقتصاد» و «حقوق قنات» به وجود آمده است، كه روزي ... حاسب كرجي را بر سر ذوق آورد تا از جميع علوم آن روز در زمينه قنات و قنات‌شناسي، كتاب انباط المياه الخفيّه را فراهم آورد ... از نكات جالبي كه از خواندن كتاب حاسب كرجي به ذهن خطور مي‌كند، توجه و اهميتي است كه او به مسأله حريم‌يابي چاه و قنات مي‌نهد؛ يعني علاوه‌بر اين كه مي‌نويسد: «باب ذكر حريم چاه و كاريز بر موازين ديني» دو قسمت ديگر هم جداي از اين باب مي‌آورد: يكي: «باب ديگر سخن در باره حريم قنات» و ديگري: «باب ديگر درباره حريم.» اين بدان معني است كه يكباره به- اصول و راه‌حلهاي فقهي و مذهبي امر نمي‌نگرد ... بلكه به مسأله حريم از نظر علمي و زمين- شناسي نيز توجه مي‌كند و مي‌نويسد: كارشناسان اين امور بايستي انواع خاك را بشناسند و در كار خود ورزيده باشند تا در تشخيص، دچار لغزش نشوند، و در داوري مرتكب اشتباه نگردند. حريم كاريز در خاك سخت از حريم آن در خاك سست كمتر است؛ هرچه خاك كاريز سخت‌تر باشد، حريمش كمتر است تا آنكه به چهل زراع كاهش يابد ... البته كارشناس بايد خاكشناس باشد. بااين‌كه در باب ديگر درباره حريم بتفصيل، از اين‌كه چاهي و قناتي در حريم چاه و قناتي ديگر حفر نگردد و منابع آب يكي به زيان ديگري نباشد، با چنان وسواس و دقتي سخن مي‌راند كه صحبت از ذرع و پيمان متساوي بين دو مادر چاه و ايجاد چاه كمانه بتساوي، يكسان ميان آن دو است ... [ص 48- 42]. مصنف در امور مربوط به قنات نه‌تنها صاحبنظر بلكه مخترع هم هست و مي‌گويد: «من ترازي بهتر از همه اين ترازها اختراع كرده‌ام.» [ص 79] سپس به ذكر خصوصيات و طرز به كاربردن آن مي‌پردازد. وي به- مسأله لاروبي و تنقيه قنات توجه بسيار مي‌كند و به صاحبان قنات تأكيد مي‌كند كه با بازرسي عيني، مانع خدعه و سهل‌انگاري مقنيان شوند، چه كارفرمايي كه از چاه پايين نرود ممكن است فريب بخورد.» [ص 127] «1»
چاه- عبارت از سوراخ كم‌وبيش عميقي است كه در زمين احداث مي‌كنند تا بتوانند با طناب يا تلمبه آب را از عمق چاه بيرون بياورند، آب باران در زمين فرو مي‌رود و در مخازن زيرزميني جمع مي‌شود اين مخازن يا «ايستابها» ممكن است نزديك سطح زمين باشد و در اينصورت به وسيله كندن، مي‌توان بآساني بآن دست يافت، در جاهاي خشك سطح ايستابي ممكن است در عمق زيادي. واقع باشد، در اين‌صورت معمولا به وسيله تلمبه برقي آب را بالا مي‌كنند، گاه آبهاي زيرزميني بين لايه‌هاي نفوذناپذير محبوس مي‌شوند، در اينصورت اگر مته حفاري از لايه نفوذناپذير بگذرد و به اين آب برسد، آب با فشار بالا مي‌آيد و در بعضي
______________________________
(1). ساعدلو، «مقاله» راهنماي كتاب، تيرماه 53، ص 226 به بعد (به اختصار).
ص: 241
حالات فوران مي‌كند (چاه آرتزين) آبهاي زيرزميني كه از چاههاي عميق خارج مي‌شوند غالبا پاك و صحي است چاه آب بايد چنان باشد كه آبهاي سطحي در آن نفوذ نكند و مايه آلودگي آن نشود.» «1»
ساعت آبي‌

حل مشكل آب‌

«ماركس در سال 1853 درباره شيوه توليد آسيايي، مي‌گفت:
آب‌وهوا، شرايط جغرافيايي منطقه‌اي كه از صحراي افريقا شروع مي‌شود و از طريق عربستان، ايران، هندوستان، تاتارستان تا مرتفعترين فلاتهاي آسيا گسترش مي‌يابد، باعث شده است كه آبياري مصنوعي به كمك مجاري و ساير تأسيسات آبي، اساس كشاورزي شرق، قرار گيرد. و اين نياز مبرم صرفه‌جويي در مصرف آب و استفاده جمعي از آن به كمك دولت، به متمركز ساختن اين امر منجر شد. بدين ترتيب وظيفه اقتصادي به عهده تمام حكومتهاي آسيايي قرار گرفت، كه عبارت بود از اجراي كارهاي فوايد عامه (مقصود از كارهاي فوايد عامه اقداماتي است نظير سدسازي، حفر قنوات و نظارت در توزيع و تقسيم آب و غيره).» «2»
در ايران، بخصوص در دوران بعد از اسلام، نه‌تنها اقتصاد فئودالي حاكم بود، بلكه در مواردي آثار مداخله نسبي دولت در امر آبياري و توليد مواد كشاورزي به چشم مي‌خورد. در عهد طاهريان، سامانيان، و آل بويه مخصوصا در دوره زمامداري عضد الدوله ديلمي و در عهد سلاجقه و دوران قدرت نظام الملك، و در دوره ايلخانان مخصوصا در دوران غازانخان و در عهد صفويه، آثاري از مداخله دولت در امر آبياري، سدبندي و توزيع آب بين كشاورزان به چشم مي‌خورد. به اين- ترتيب در ايران با اندكي تسامح، وجود وجه توليد آسيايي را بطور نسبي و محدود مي‌توان پذيرفت؛ ولي هرگز نمي‌توان قبول كرد كه كليه سلسله‌ها و حكومتهايي كه در ايران قبل و
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي، پيشين، ص 792
(2). جامعه‌شناسي روستاي ايران، پيشين، ص 55.
ص: 242
بعد از اسلام روي كار آمده‌اند، با بصيرت و دورانديشي و طبق نقشه معيني، براي مبارزه با قحطي و بمنظور تأمين منافع و مصالح كشاورزان و اكثريت مردم، در مناطق خشك و كم‌آب، به كار دشوار سدبندي و حفر قنات و ايجاد شبكه جهت توزيع و تنظيم آب دست زده‌اند، تا از اين رهگذر وضع اقتصادي كشور سروساماني گيرد، و مردم دچار قحطي و عوارض نامطلوب آن نشوند. بطور كلي، اقتصاد با نقشه و حساب‌شده، كمتر در ايران وجود داشته است. به اين ترتيب، گفتار انگلس در انتي دورينگ «1» كه بطور منجز و قطعي مي‌نويسد: «حكومتهاي مستبدي كه متناوبا در ايران و هندوستان پيدا شده و از ميان رفته‌اند، بخوبي مي‌دانسته‌اند كه هريك مقدم بر هرچيز، كارفرماي مجموعه امور آبياري جلگه‌هاي اطراف رودخانه‌ها بوده‌اند؛ چه در غير اين صورت، هيچگونه زراعتي در آن نقاط مقدور نمي‌بود.» در ايران بطور كامل و همه‌جانبه صادق نيست.
طبق نظريه ماركس و انگلس، «در وجه توليد آسيايي، دولت چون مالك واقعي زمين براي تأمين منافع مردم، وظايف اقتصادي سنگيني را به عهده مي‌گيرد؛ يعني موظف هست كه شبكه‌هاي آبياري را در مناطق خشك و نامساعد ايجاد كند و تحت نظم درآورد و از راه سد- بندي و ايجاد قنات، و نظارت دقيق در امر توزيع آب، به امر كشاورزي و كشاورزان ياري كند و از سيل و قحطي جلوگيري نمايد؛ در حالي‌كه حكومتهاي ايران بخصوص در دوره‌هاي آشفتگي و عدم ثبات، هرگز به فكر مصالح اقتصادي اكثريت مردم نبودند.» «2»
تاورنيه در سفرنامه خود مي‌نويسد: «... قحطي آب كه در كليه ايران عموميت دارد سبب شده كه در اداره و تقسيم آن، منتهاي دقت به‌عمل مي‌آيد و آب به قيمت گران فروخته مي‌شود.
منصب «نظارت مياه» يعني اداره تقسيم آب، از مشاغل عمده و پرمنفعت دربار است، و هركس طالب آن شغل شود بايد پيشكش گراني بدهد. براي روشن‌شدن مطلب، بايد دانست كه در اصفهان و جلفا هر باغي به اندازه بزرگي خود، مبلغي به نام «حق آب» بايد بپردازد، تا هفته‌اي يك مرتبه مشروب بشود. همچنين به محلات هفته‌اي يك مرتبه آب مي‌دهند. هر خانه و باغي حق مخصوص دارد و از نهرهاي بزرگ آب داخل آنها مي‌شود، اما بايد خيلي مراقب بود كه قبل از روز نوبه، آب داخل اين نهرهاي خصوصي نشود، والا صاحب خانه يا باغ به سهولت و با جريمه كم رهايي نخواهد يافت. من دو نفر فرنگي مي‌شناختم كه قبل از نوبه آبشان، شبانه جسارت كرده آب را به نهر خود برگردانيده بودند، و نزديك بود، كه خانه و ملكشان ضبط شود. اگر مرحمت خاص شاه نبود، قطعا به اين كيفر مي‌رسيدند. بااين‌حال مبلغ كلاني جريمه دادند.» «3»
مينورسكي مي‌نويسد: «ميراب شغلي پرمداخل داشت و حدود مستمري وي، طبق تخمين شاردن، به چهار هزار تومان در سال بالغ مي‌گرديد، و اين مبلغ سواي عوايدي بود كه به دست زيردستان و توابين وي گرد مي‌آمد. كمپفر اطلاعات خود را از اصطلاح «مادي» (كانال اصلي) و «جدول» (از فروعات مادي) بيان مي‌كند. فنجان وسيله و مقياس و پيمانه‌اي براي
______________________________
(1).Anti Duehring
(2). وزرگا «وجه توليد آسيايي» ترجمه حسين ايلخاني، جهان نو، سال بيست و چهارم، شماره 3 مرداد و شهريور 48، ص 69.
(3). ترجمه ابو تراب نوري، ص 609.
ص: 243
تعيين وقت بود و به كمك آن، ميزان آبي كه براي هر محل منظور بوده تعيين مي‌كردند.
مساح همكار رياع است كه در امور زراعي همكاري مي‌كند، و در صورت بروز آفت معلول از تگرگ، خشكسالي، ملخ و حشرات از نوع «سن» و غيره به محل مراجعه، و اوضاع را مورد مطالعه قرار مي‌دهد.» «1»

كيفيت و ميزان بارندگي در ايران‌

ارتفاع باران ساليانه در 4% از سطح كشور بيش از 50 سانتيمتر است كه شامل 27% مجموع باران كشور مي‌باشد. 73% باران بقيه در 96% اراضي مملكت مي‌بارد. به عبارت‌ديگر، ارتفاع متوسط باران در 96% از مساحت كشور از مساحت كشور از 20 سانتيمتر تجاوز نمي‌كند. و نيز عامل نامساعد ديگري كه در وضع آبياري كشور تأثير نامطلوب دارد، زيادبودن مقدار تبخير است؛ مثلا در تهران هر ساله 22 سانتيمتر باران مي‌بارد، و مقدار تبخير در حدود 3 متر است، به عبارت ديگر، تبخير تقريبا 13 برابر مقدار بارندگي است.
در نواحي حاشيه كوير ايران، مانند بيابانك، گاهي تبخير به 62 برابر مي‌رسد، بنابراين، توزيع بارندگي در كشور يكنواخت نيست و تازه بر اثر خشكي هوا مقدار زيادي از بارشها تبخير مي‌شود. قسمت اعظم بارشها در دامنه‌هاي شمالي جبال البرز و قسمت غربي كشور فرو مي‌ريزد، و به سبب كوهستاني بودن اين مناطق، مقدار قابل ملاحظه‌اي از آن تبديل به سيلابها شده از مرز ايران خارج مي‌شود و يا به دريا مي‌ريزد. اين كمي آب مسائل مهم اجتماعي و اقتصادي در جامعه پديد آورده است كه از جمله، دشواري آبياري و مسائل ناشي از آن است.
گرچه شغل اكثريت مردم ايران زراعت است، فقط 1/ 10 خاك ايران تحت كشت است و فقط 1/ 3 از اين پهنه آبياري مي‌شود، و از 15% خاك ايران به عنوان مرتع استفاده مي‌شود ... «2»

اهميت آب و طرز آبياري در ايران‌

به نظر پطروشفسكي: «در ايران مانند بسياري ديگر از كشورهاي مشرق زمين، به سبب قلت باران (به استثناي كرانه درياي خزر و چند ناحيه محدود ديگر) براي ادامه زراعت، به آبياري مصنوعي نيازمندند.
يكي از دانشمندان علم اجتماع در اين‌باره مي‌گويد: «در مشرق، پايه زراعت بر آبياري مصنوعي قرار دارد، و اين كار به عهده جماعت، ولايت و يا دولت مركزي است.» به نظر عده‌اي از محققان، در دوران فئوداليسم، مساحت اراضي مزروع بتدريج تقليل يافته، و شيوه آبياري و حاصلخيزي مصنوعي خاك، كه بسته به همت دولت مركزي بوده، به محض اينكه دولت مزبور، به عللي، نسبت به امور آبياري و خشكانيدن اراضي مسامحه روا مي‌داشته رو به انحطاط مي‌رفته. و اين خود، علت وجود بيابانها و اراضي بيحاصلي را كه زماني آباد و مزروع بوده‌اند- مانند پالميروپتره و خرابه‌هاي يمن و برخي از سرزمينهاي پهناور مصر و ايران
______________________________
(1). سازمان اداري حكومت صفوي، پيشين، ص 56- 155 (به اختصار).
(2). جامعه‌شناسي روستاي ايران، پيشين، ص 7 به بعد.
ص: 244
و هندوستان- نيك معلوم مي‌كند، و بدون اين توجيه، علت وجود پديده اخير مجهول مي‌ماند.
علت اينكه يك جنگ مخرب، كشوري را در طي قرنها، از سكنه خالي و تمدن آن را معدوم مي‌ساخته نيز جز اين نمي‌باشد.» «1»
در عهد باستان، جماعات روستايي و اساس برده‌داري و وجود حكومتهاي متمركز و مستبد، زمينه را براي تنظيم آبياري در كشورهاي آسيايي فراهم مي‌كرد؛ ولي در دوره فئوداليته، در اثر نبودن تمركز و دوام جنگهاي فئودالي، دلسوزي و علاقه عهد باستان وجود نداشته، و به همين علت، كار آبياري، سير قهقرايي و انحطاط سپرده است. مخصوصا در عهد مغول، در اثر چپاول و غارتگري مغولان و استثمار وحشيانه آنان و بيعلاقگي شديد اين قوم بيابانگرد به عمران و آبادي، سقوط و انحطاط اقتصادي شديدتر بوده است. بارتولد در كتاب آبياري در تركستان به مسأله آب و آبياري و اهميت اقتصادي سدها و كاريزها در زندگي كشاورزان اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «مراقبت از سدها و مواظبت از درستي كار آنها- كه براي يك شهر يا مؤسسات آبياري سراسر رود اهميت داشت- به عهده ساكنان كويها و قراي مربوطه بوده است، و در ازاي اين خدمت، از ماليات ارضي و جزيه در مورد نامسلمانان معاف مي‌گرديدند.» «2»
«كاريز و قنات نيز در جريان عمران و آبادي مناطق، نقش مهمي داشت. عبد اللّه بن- طاهر (230- 215 ه.)، كه سازنده و سازمان‌دهنده خراسان بوده، نمي‌توانست موضوع آب و آبياري را ناديده انگارد. در خراسان غالبا بر سر كاريزها دعوي بود. براي حل‌وفصل اين دعاوي، برمبناي قانون، تنها يك راه وجود داشت و آن هم رجوع به كتب فقهي بوده است؛ ولي در كتب مزبور، هيچ اشاره‌اي به اين موضوع نيافتند و ناگزير، همه فقيهان خراسان و چند تن از همكاران عراقي گردهم آمدند ...
گرديزي مورخ مي‌نويسد: كه فقيهان كتابي به نام كتاب قني تدوين كردند، و اين كتاب هنوز در عهد او وجود داشته (قرن پنجم هجري) و دستور حل‌وفصل دعاوي به‌شمار مي‌رفته است. دريغا كه اين كتاب مفقود گشته و بدست ما نرسيده است ... از تأليفات ابو عبد اللّه خوارزمي چنين برمي‌آيد كه در زمان سامانيان، اداراتي كه متصدي امر آب و آبياري بوده‌اند (قرن چهارم هجري)، كماكان اصطلاحات فارسي را به كار مي‌برده‌اند ... مانند رود، رودپار، رودخانه، جوي، جويبار، كاريز (قنات) دولاب (وسيله براي بالاكشيدن آب) ... گواينكه به موازات اين واژه‌ها، كلمات عربي، مانند نهر و قنات و جز اينها را نيز به كار مي‌بردند.» «3» بارتولد ضمن بحث در پيرامون سدهاي ماوراء النهر، كه جغرافيون قرن دهم از آن سخن گفته‌اند، مي‌نويسد: «هيچيك از سدهاي ماوراء النهر قابل قياس با سد عظيم بند امير فارس، كه عضد الدوله ديلمي (373- 338 ه) بنا كرده بوده و مقدسي وصف كرده، نبوده است.» «4»
در ايران، از ديرباز، اراضي ديمي را از زمينهاي آبي جدا مي‌كردند. در مناطق
______________________________
(1). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ج 1، ص 97- 196 (به اختصار).
(2). آبياري در تركستان، پيشين، ج 1، ص 17 (به اختصار).
(3). همان، ص 28- 27 (به اختصار).
(4). همان، ص 17.
ص: 245
شمالي، اراضي گندم‌زار ديمي بيشتر بود، ولي در همين منطقه نيز برنجزارها، محتاج آبياري مصنوعي بوده است. اصطلاحات مربوط به آبياري در بعضي از منابع از جمله نزهت القلوب حمد اللّه مستوفي موجود است. ترعه‌هاي متفرع از رود را «نهر» و مجاري كوچك را «جوي» مي‌خواندند. در ايران براي رسانيدن آب به مزارع، از شيوه‌هاي مختلفي استفاده مي‌شده كه جملگي مصنوعي و محتاج صرف وقت و كار و كوشش بوده است. اكنون نخست زراعت ديمي را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم:

زراعت ديم در ايران:

نوعي زراعت كه در نواحي كم‌آب بوسيله باران به‌عمل مي‌آيد، «ديم» خوانده مي‌شود. و ايران در شمار كشورهايي است كه زراعت ديم در آن سخت معمول است. از نظر علمي:
اين نوع زراعت در مناطق سردسير و در سرزمينهايي قرين موفقيت است كه بارش ساليانه آنها ميان 25 تا 50 سانتيمتر باشد. در سرزمينهاي مناطق گرمسير، كه شرايط اقليمي سبب تبخير سريع رطوبت مي‌شود، اگر بارش ساليانه تا حدود 76 «سانتيمتر» باشد، زراعت ديم مي‌توان به‌عمل آورد.
در زراعت ديم، نباتاتي مي‌توان كشت كرد كه در برابر كم‌آبي مقاوم باشند (مانند گندم، جو، ذرت، چاودار، سيب‌زميني، پنبه و علوفه). در زراعت ديم، زمين را معمولا يك سال در ميان كشت مي‌كنند، ولي شخم و سله‌شكني، همه ساله و بعد از هربارندگي، تكرار مي‌شود (سله طبقه سختي است كه پس از بارندگي يا آبياري روي زمين تشكيل مي‌يابد و مانع خروج جوانه مي‌شود و بايد با كود حيواني و اصلاح جنس زمين، از مضار آن جلوگيري كرد). تعويض كشت نباتات و آيش‌بندي در باروري زمينهاي خاص ديمكاري، مؤثر است. روشهاي زراعت ديم نسبت به نوع خاك، اقليم و نباتات متفاوت است، ولي احتمالا نيمي از زمينهاي زراعتي جهان بطور ديم زراعت مي‌شوند. در غالب نقاط ايران، ميزان محصول زمينهاي ديم بيش از مقدار محصول زمينهايي است كه آبياري مي‌شود. در سال 1341 قريب 9/ 3 ميليون هكتار از اراضي زراعتي ايران زير كشت ديم بوده است. در مقابل 3/ 2 ميليون هكتار زير كشت آبي و 8/ 11 ميليون هكتار در حال آيش. «1»

آيش:

پس از برداشت محصول در بعضي زمينها يك، يا دو يا سه سال زراعت نمي‌كنند. اين مدت برحسب استعداد زمين، آب، و مقدار زمين، فرق مي‌كند. آب‌دستي را از رودهاي بزرگ يا رودخانه‌ها به كمك نهرها و جويبارها به مزارع مي‌رسانيدند. در جاهايي كه رودخانه نبود ناچار از طريق كاريز (قنات) آبهاي زيرزميني را به كمك دالانهايي كه با رنج بسيار حفر مي‌كردند به مزارع موردنظر مي‌رسانيدند، حمد اللّه مستوفي و سه قرن پس از او، شاردن از انواع آبياري در ايران سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: در ايران دو نوع آب وجود دارد: 1- آبهاي روي‌زميني كه عبارت است از آب رودخانه و آب چشمه، و آبهاي زيرزميني يعني آب چاه و آب مجاري زيرزميني كه ايرانيان آن را «كاريز» مي‌خوانند. در ايران، از ديرباز، به فنون
______________________________
(1). دايرة المعارف فارسي، پيشين، «ديم».
ص: 246
آب‌يابي و آبياري توجه مي‌كردند. در دانشنامه جهان غياث الدين علي اميران الحسيني- الاصفهاني، فصلي در علامت كشف آب چشمه و كاريز و چاه وجود دارد. ايرانيان آب جوي را براي حاصلخيزي زمين و باغها و مزارع، كم‌ارزش‌تر از آب رودخانه مي‌شمردند. شاردن مي- نويسد كه بهاي آب رودخانه و چشمه متفاوت است، و آب رود گرانتر از آب چشمه مي‌باشد. در آذربايجان اق‌سو (آب سفيد) را بهتر از قره‌سو (آب سياه) مي‌شمردند.
در خوزستان، از آب رودهاي كارون و كرخه و آب دزفول براي آبياري استفاده مي- كردند. سد «شادروان» در زمان شاپور اول، پس از سال 260 ميلادي برپا شده بود، و در قرن چهاردهم ميلادي برپا و داير بود، و بالاتر از آن سد بزرگ ديگري ساخته شده بود، به نام «بند قيصر» كه بنا به اسناد تاريخي، اسيران رومي كه والرين در رأس آنها بود، در ساختمان سد اولي شركت داشتند. اين دو سد كه براي بالاآوردن سطح آب كارون و جاري‌ساختن آن سوي اراضي مرتفعتر ساخته شده بود، بارها خراب شده و مجددا تعمير و ترميم گشته بود، و در آغاز قرن چهاردهم، رشيد الدين فضل اللّه مبلغ 700 هزار دينار براي احياي يكي از دو بند مذكور خرج كرد، تا آب را متوجه املاك خويش كند. به گفته حمد اللّه مستوفي قزويني، از رود زاينده‌رود به بهترين وجه ممكن استفاده مي‌شده و قطره‌اي از آب آن به هدر نمي‌رفته است، و 800 نقطه مسكوني پرجمعيت بوسيله اين رود و چاهها و كاريزها مشروب مي‌شده است.
در فارس نيز از رود كر استفاده شايان به‌عمل مي‌آمده و بر آن رود سه سد وجود داشته:
1- سد فخرستان در بلوك رامجرد؛ 2- سد عضدي (بند عضدي) كه توسط عضد الدوله ديلمي از خاندان بويه (973- 949 م. 363- 338 ه.) ساخته شده بود و كربال عليا را مشروب مي‌كرده؛ 3- بند قصار كه كربال سفلي را آبياري مي‌كرد. سد اولي و سومي در قرن ششم هجري، توسط اتابك چائولي (چاولي) ترميم شد و در دوران موردنظر، هر سه سد داير بود. «1»
مقدسي درباره سد عضد الدوله مي‌نويسد: «عضد الدوله جريان رود را ميان شيراز و استخر به كمك سد عظيمي مسدود ساخت و پايه آن سد را با سرب مستحكم كرد. آنگاه آب رود درياچه‌اي تشكيل داد و سطح آن بالا آمد. از آن پس، در دو كرانه رود ده دولاب ساخت و در كنار هر دو دولاب آسيابي به‌پا نمود.» «2»
ابن البلخي در فارسنامه، درباره آن چنين مي‌نويسد:
«بند عضدي هم آنست كي در جهان مانند آن نيست، وصفش آنست كي اين نواحي كربال بيش‌ازين بند صحرا بود بي‌آب، و عضد الدوله تقدير كرد كي اين بند مي‌ساخت ... از سنگ و صهروج ... و جويها ساخته‌اند بر آن، و جمله نواحي كربال بالايين، آب از اين بند مي‌يابد.» «3»

سدهاي كاشان‌

از روزگاران قديم، يكي از وسايل جبران كم‌آبي در كاشان، بستن سدهاي معتبر در مجاري خشك رودها، بمنظور مهاركردن سيلابهاي بهار بوده است. از سدهاي قديمي سد قمصر و سد قهرود يا بندرعباس قابل توجه و شايان ذكرند.
______________________________
(1). ر. ك: مفضل بن سعد مافروخي، ترجمه محاسن اصفهان، به اهتمام عباس اقبال، ص 47؛ و حمد اللّه مستوفي، نزهت القلوب، ص 48، 51 و 218.
(2). احسن التقاسيم، ص 444.
(3). ص 151 به بعد.
ص: 247

سدهاي آبياري‌

«در تنگناي رودخانه سيلريز قمصر به طرف جلگه كاشان از قديم- الايام، سدي با سنگ و ساروج ساخته شده كه گفته‌اند از بناهاي سلطان جلال الدين ملكشاه سلجوقي (485- 465 ه) است، و همزمان با بناي قلعه جلالي در كنار شهر كاشان و بلكه براي مشروب ساختن قلعه مذكور احداث نموده‌اند. طول ديوار اين سد در عمق دره به 40 گز و در سطح فوقاني 70 گز مي‌رسيده. درياچه پشت سد از سيلابهاي رودخانه قمصر آبگيري شده، در تابستان بوسيله نهر مشجري به طول تقريبي 18 كيلومتر كشتزارهاي مزرعه لتحر را در حومه شهر كاشان مشروب مي‌سازد.
در سال 1280 ق. مالكين لتحر بمنظور افزايش آبگير مخزن، سد ديوار آن را به ارتفاع دو ذرع بالاآورده و ساخته‌اند اما بر اثر بارندگيهاي شديد ... مخزن و آبگير بنوعي انباشته و پر شده است كه اكنون چندان بهره‌برداري از آن نمي‌شود.» «1»

سد قهرود

اين سد در 12 كيلومتري جنوب شرقي قريه قهرود، در ميان دره عميقي كه دو رشته كوهسار را به فاصله كمي از يكديگر جدا مي‌كنند، با سنگ و ساروج ساخته شده. طول ديوار آن 36 گز و عرض 20 گز از كف دره به بالاست ... لرد كرزن انگليسي، كه اوايل قرن حاضر سد قهرود را مشاهده نموده، در سفرنامه خود، آن را مهمترين اثر عمراني و جالب توجه ايران شمرده مي‌گويد: «از آثار آبادي و اقدامات سلاطين اخير ايران، تنها سد قهرود كوه‌رود باقي است كه به فرمان شاه عباس كبير انجام يافته، و تاكنون مورد استفاده مي‌باشد؛ ديگر چيز قابل توجهي در سراسر ايران يافت نمي‌شود.» «2»
در كتاب حدود العالم ضمن سخن «اندر رودها» از دو نوع رود سخن مي‌گويد: يكي رودهاي طبيعي، دوم رودهاي مصنوعي «صناعي.»
بطوري كه از تاريخ يزد برمي‌آيد، آباداني يزد نيز از روزگار قديم مديون آبهايي بود كه در روي زمين يا در كاريزها جريان داشته است. از آب تفت و نصيري غير از استفاده‌هاي گوناگون، ده آسياب داير بود. اغلب كاروانسراها، خانقاهها، مساجد و خانه‌هاي شخصي از اين آبها استفاده مي‌كردند، و از جمله قنوات يزد از كاريز فيروزآباد ياد مي‌كند و مي‌نويسد: «و هفتاد پايه مي‌بايد رفت تا به آب رسيد.»
همچنين از چاههاي آب در شهر يزد و بيرون آن ياد شده است كه به همت خيرانديشان احداث و غالبا از باني آنها در كتيبه‌اي به نظم يا به نثر ياد شده است. همچنين خواجه رشيد الدين فضل اللّه ضمن نامه‌اي دستور مي‌دهد كه پل دزفول را كه اندكي خراب شده فورا تعمير كنند تا كار خرابي بالا نگيرد و موجب مخارج كلاني نشود.
ضمنا متذكر مي‌شود كه ولايت خوزستان كه در روزگار قديم منطقه‌اي زرخيز بود اكنون وضع خرابي پيدا كرده و مدت پنج‌سال است كه ما براي عمران و آبادي اين منطقه اقدام كرده‌ايم و «مبلغ 70 تومان به خرج بند و بهاي عوامل و تخم و تقاوي و مأكله رعايا صرف
______________________________
(1). حسن نراقي، آثار تاريخي شهرستانهاي كاشان و نطنز، ص 320 به بعد (به اختصار).
(2). همان، همان صفحه.
ص: 248
كرده‌ايم.» ضمنا به عموم عمال خود دستور مي‌دهد كه رعايا و صدور و برزگران را مورد توجه و حمايت قرار دهند تا به عمارت و آباداني مشغول شوند.- در ميان مناطق جنوبي ايران مردم كرمان بيش از سكنه ديگر نقاط از كمي آب رنج مي‌برند.
بطوري كه آقاي دكتر باستاني پاريزي در مقدمه تاريخ كرمان متذكر شده‌اند، ارتفاع باران در اين سرزمين وسيع در سال از 12 تا 16 سانتيمتر است. به همين علت، در بسياري از زمينهاي مستعد كرمان، بعلت كمي‌آب، انجام فعاليتهاي مثمر كشاورزي امكان‌پذير نيست. بااين‌حال، مردم زحمتكش كرمان علي‌رغم بخل طبيعت، در طول تاريخ، به فعاليتهاي دامنه‌داري دست زده‌اند و با وسايل ابتدايي براي كندن قنات «... پنج‌من پنج‌من خاك را از 180 يا 200 متري زمين با دست و چرخهايي بيرون مي‌كشند، و صدها حلقه چاه مي‌كنند تا يك قنات داير شود. اما اين داير شدن قنات تازه اول كار است، بايستي ابتدا زمينهاي شور را، كه براي كشاورزي مستعد نيست، شيرين كرد، و اين خود سالها وقت لازم دارد. در مرحله دوم، مراقبت از اين قنوات است. خاك كرمان نرم و پوك است ... بدين‌جهت، هميشه قنات ريزش مي‌كند و پر مي‌شود و جلو آب گرفته مي‌شود، و بايستي قنات را پاك كرد ... از اين نكته مي‌گذريم كه بسياري اوقات، لشكر خارج كه به محاصره شهرهاي كرمان آمده است، براي تسليم شهر، قبل از هر كار به پركردن قنوات پرداخته ... اغلب حكامي كه به كرمان مي‌آمده‌اند بزور، املاك مردم را مصادره مي‌كرده يا به ثمن بخس مي‌خريده‌اند، يا وسايلي فراهم مي‌كرده‌اند كه مردم به ثمن بخس ملك خود را بفروشند. اعراب كه به كرمان آمدند، املاك و زمين مردم بومي را گرفتند و در آن به احداث باغ و قنات پرداختند. اعراب حتي اسامي آنان را هم به نام خود كردند ... بعدها مردم براي اينكه لااقل حكام به املاك آنان دست نيازند، تدبيري تازه انديشيدند و بيشتر املاك خود را وقف نمودند تا شايد به پشتيباني خاندان رسالت و عنوان وقف متسلطين، جرأت تصرف آن املاك نكنند ... اين تدبير نيز گاهي كارگر نبود ... قوام الدين ملك زوزن، كه در حدود 609 ه. به كرمان آمده است، بعد از همه خودكامي، يك روز گفت همه وقفنامه‌ها را پيش او برند، سپس گفت بتحقيق معلوم شد كه از دعاي روحانيون، و موقوفه- خواران كاري پيش نمي‌رود. فرمان داد مجموع وقفنامه‌ها را در آب شستند، و آنگاه تمام رقبات آن موقوفات را در حوزه ديوان گرفت و جزو املاك حالصه كرد.» «1»
بعلت يأس عمومي و بيعلاقگي و بي‌ايماني متوليان و ناپايداري اوضاع، موقوفه‌كردن املاك بيش‌ازپيش موجب خرابي املاك مي‌شد. آقاي پاريزي در جاي ديگر مي‌نويسد: «...
من وقتي از راههاي اطراف كرمان عبور مي‌كردم، دهانه‌هاي چاههاي قنوات متروك و آباد را، كه در هرچند قدم يكي از آنها به چشم مي‌آيد؛ مي‌ديدم و آن وقت مي‌انديشيدم كه چه ميزان نيرو و عمر انساني در پديد آوردن اين حفره‌ها صرف شده است ... طول رشته اين قنوات‌آباد، متروك در زيرزمين، از طول راههاي آباد روي زمين، در اين سرزميني كه به اندازه خاك فرانسه وسعت دارد، بيشتر است.» «2» «حوادث تاريخي در ساير شهرها و نقاط ايران اگر هم شديد و سخت بوده
______________________________
(1). احمد علي خان وزيري كرماني، تاريخ كرمان، به اهتمام دكتر ابراهيم باستاني پاريزي، (مقدمه) ص 7- 3 (به اختصار).
(2). همان، ص 8 (به اختصار).
ص: 249
اثرات آني آن به اندازه كرمان نبوده است. لشكر تيمور اصفهان را زيرورو كرد ولي جلو زاينده- رود را نمي‌توانست بگيرد ... اما در كرمان اگر قناتي پر شد ... سالهاي سال مردم در فقر و فاقه بسربرده تا توانسته‌اند جان تازه بگيرند. اينكه خانه‌هاي كرمان اينقدر اتاقهاي تودرتو دارد و داخل پي و ديوارهاي هر بنا كندو و انبار ذخيره گندم داشته‌اند و با پركردن آن روي آن را اندود مي‌كردند كه دشمن از وجود ذخيره در پي ديوار آگاه نشود، براي جلوگيري از قحطيهاي مداوم بوده است، زيرا هر خانه و خانواده مي‌بايستي ذخيره دو يا سه سال يا لااقل يك سال خود را در خانه داشته باشد ... در قريه پاريز سابقا رسمي بوده است كه در پاييز هر سال، يعني پايان خرمن، حاكم محل و ريش‌سفيدان، خانه‌هاي مردم را بازرسي مي‌كرده‌اند، و اگر كسي ذخيره يكساله خود را نداشته است، او را از قريه خارج مي‌كردند. اين رسم بسيار عجيب به نظر مي‌رسد، ولي بسيار لازم بوده است، زيرا دهات و شهرهايي كه هرروز در برابر هجوم قشون و سواران فارسي يا خراساني و عراقي بوده‌اند چاره‌اي نداشته‌اند كه لااقل از نظر غذا، قدرت مقاومت چند ماه محاصره را داشته باشند.» «1»
پس از حمله چنگيز و سپري‌شدن دوران غارتگري، جسته‌جسته فعاليتهايي در بعضي نقاط به چشم مي‌خورد.

فعاليتهاي عمراني عطا ملك جويني‌

بطوري كه استاد فقيد محمد قزويني در مقدمه تاريخ جهانگشاي جويني نوشته است، يك‌سال بعد از فتح بغداد، يعني در سال 657، هولاكو حكومت بغداد و عراق و خوزستان را به علاء الدين عطا- ملك جويني واگذار مي‌كند و اين وزير با تدبير «... جميع هم‌خويش را صرف آبادي بلاد و آسايش عباد نمود. عوارض و مالياتهاي بسيار از دوش فلاحين و دهاقين بينداخت و در انشاي قري و مزارع و مجاري مياه جد وافي نمود، و نهري از فرات جدا كرد كه مبدأ آن از شهر انبار بود و منتهي اليه آن كوفه و نجف. و او را در اين عمل زياده از صدهزار دينار زر سرخ خرج رفت، و صدوپنجاه قريه بر كنار اين نهر تأسيس نمود و بدين‌طريق، اراضي واقعه بين انبار و نجف كه هميشه وادي غير ذي‌زرع بود مبدل به مزارع سبز و خرم و درختان سردرهم گرديد و رباطي (رباط كاروانسرا يا موضع و زاويه‌ايست كه طلاب و فقرا در آن سكني گزينند) به مشهد امير المؤمنين علي در نجف ساخت و طولي نكشيد كه بغداد و عراق عرب كه از صدمه تاخت‌و تاز مغول بكلي ويران شده بود، بسرعت روي به آبادي گذارد و مردم به كشت و زرع اشتغال نمودند، و دخل عراق مضاعف گرديد و بلاد و قري معمور شد، بحدي كه گويند بغداد در زمان حكومت عطاملك بمراتب آبادتر و معمورتر از ايام خلفا گرديد ... رويهمرفته مدت حكمراني علاء الدين عطا ملك در بغداد قريب بيست و چهار سال بوده است.»
بطوري كه از آثار و مكاتيب رشيد الدين فضل اللّه برمي‌آيد، وي نيز در دوران قدرت خود، براي پيشرفت فعاليتهاي كشاورزي، كوشش فراوان كرده است. «رشيد الدين در نامه‌اي كه به جلال الدين فرزند خود، نوشته به او دستور داده است كه نهري وسيع در صحراي ملاطيه
______________________________
(1). همان، ص 19- 18 (به اختصار).
ص: 250
از شط فرات حفر كند و ده قريه بنياد نهد، و براي اين قرا رعايا از بلاد و ايالات اناطولي و قنسرين و عواصم جمع كند، و به آنان بذر و وسايل كشاورزي و مساعده بدهد، و در صدر نهر از دو جانب هشت روستا و در ذيل آن دو روستا احداث كند.» «1»

فعاليتهاي عمراني رشيد الدين فضل اللّه‌

خواجه در مكتوب «38» كه به اهالي ديار بكر نوشته خطاب به حكام و نواب و قضات و سادات و صدور و متصرفان و رعايا و اهالي و صحرانشينان ممالك ديار بكر و ديار ربيعه اعلام مي‌كند كه بايد تحت‌نظر خواجه زكي الدين مسعود در حدود موصل نهري جديد جاري كنند. در طرفين نهر 14 قريه احداث كنند و هر قريه را به اسمي كه تعيين شده بنامند. سپس مي‌نويسد كه از ديار بكر و ديار ربيعه و ارمنيه كبري و صغري و روم تعداد كافي كشاورز گرد آورند و به آنها «تخم و عوامل و تقاوي و مؤاكله» بدهند تا با خيال راحت به زراعت و عمارت مشغول شوند.
ضمنا براي اجراي اين نقشه عمراني، خواجه دستور مي‌دهد 20 هزار نفر از بلاد مذكوره به كار دعوت شوند تا «به حفر جداول و انهار و سواقي و سد سدود و عمارت بيوت و اسوار قري» مشغول شوند و در پايان تأكيد مي‌كند كه مزد آنها را روزانه بدون كوچكترين تأخير و تعويقي بپردازند.
نقشه محل بدين‌نحو تصوير شده است.
نمونه فعاليتهاي عمراني در عصر خواجه رشيد الدين فضل اللّه
خواجه نظير همين دستور را به فرزند خود، جلال الدين مي‌دهد كه در صحراي ملاطيه از شط فرات نهري وسيع احداث كند و ده قريه در آن ايجاد نمايد و عده‌اي كشاورز از اطراف گردآورد و تخم و وسايل كار از هرجهت در اختيار آنان بگذارد. به اين نامه نيز نقشه كار
______________________________
(1). مكاتيب رشيدي، ص 246 (به نقل از: مالك و زارع در ايران، پيشين، (حاشيه) ص 197).
ص: 251
ضميمه است.
در كتاب بدايع الوقايع، كه در اواخر عصر تيموري نوشته شده است، نيز اين موضوع جالب، مذكور است.

كاريز و قنات:

«از امور غريبه كه در تركستان مشاهده كرديم آن بود كه امير عرب در يك فرسنگي «صبران» دو كاريز جاري كرده بودند كه مسافران بر و بحر عالم مثل آن دو كاريز به آباداني و معموري در معموره عالم نشان نمي‌دادند. و قريب به دويست غلام هندوستاني لاينقطع در آن كاريزها كار مي‌كردند. و بر سر آن دو كاريز قلعه‌اي بنا كرده ... و در درون آن قلعه چاهي احداث نموده بود كه عمقش به دويست گز رسيده بود و داعيه‌اش آن بود كه عمق آن را به بحر محيط رساند. اين كمينه از روي گستاخي به عرض رسانيد كه اين خيال را خلايق محال مي‌شمارند و در دايره خيال مي‌دارند. امير خندان شدند و گفتند كه در «قيروان» مغرب شهري ديده‌ام كه پادشاهي در وي چاهي كنده و عمق آن را به سطح محيط رسانيده و از آن آبي منفجر گشته كه يك مناره‌وار بلند مي‌ريزد (چاه آرتزين) و چهار شهر از آن معمور است.
از كجا اين چاه مثل آن نخواهد شد.
اگر گويي كه بتوانم قدم در نه كه بتواني‌وگر گويي كه نتوانم برو بنشين كه نتواني
به هر كاري كه همت بسته گردداگر خاري بود گلدسته گردد از روي زمين تا آب پنجاه گز بود، و عمق آن يكصد و پنجاه گز، و آن مقدار آب را بر مي‌كشيدند، و دلو عظيمي ساخته بودند و بر يك جانب سردابه ساخته. يك جفت گاو را به گرد آن چاه به آن دلو مي‌بستند و آن گاوان را در سردابه مي‌راندند. چون به نهايت سردابه مي‌رسيدند، دلو از چاه برمي‌آمد و آب مي‌ريخت. بعد از آن، كار مي‌كردند. اتفاقا آن چاه دم پيدا كرد و كاركردن متعذر شد.
نتوان رفت در آن چاه كه دم پيدا كرد
و كار متعسر شد. يك جانب چاه را مقدار جويچه تا قعر چاه كندند و به شكل آستيني از چرم دوخته در آن جويچه نهاده محكم ساختند، و بر سر آن دم آهنگري نيز ترتيب نمودند.
و مي‌دميدند و استادان نقب‌كن به كار مشغول بودند، و هركدام از نقب‌كنان دو كدو بر دو ران خود بسته كار مي‌كردند كه اگر آب بيكبار منفجر گردد، در زير آب هلاك نشوند؛ تو گويي كه آن چاه هولناك اژدهايي است از جانب دم تا دهان به زمين فرورفته.» «1»
مؤلف نصف جهان مي‌گويد: «مفضل بن سعد مافروخي ضمن بحث در پيرامون اصفهان مي‌نويسد: آب زاينده‌رود به تمام اين ناحيت مسلط و جاري نيست، بلكه بعضي از بلوكات و نواحي آن قنات آب و چشمه‌سار است و آب آن از آنهاست و بعضي هم از رود و قنات، هردو، نصيب آب دارد. باران اين ناحيه به اعتدال است. هيچ جاي اين ناحيه زراعت ديم ندارد مگر «فريدن» و «چهارمحال.» شهر اصفهان شمال زاينده‌رود واقع است و رود از كنار آن مي‌گذرد،
______________________________
(1). بدايع الوقايع، چاپ شوروي، ج 1، ص 51- 348 (به اختصار).
ص: 252
و براي شهر از رود، نهرها بريده و در داخل آن برده‌اند و بقدر حاجت باغها ... صرف مي‌شود ...
نام اين رود را از آن زاينده‌رود نهاده‌اند كه تمام زمين آن چشمه‌سار است، و چون در وقت قلت آب، با قطع آن، هرمحل از آن را سدي بسته و آب آن محل را بالتمام به نهري برند، قدري كه از آن محل گذشته، از زمين و مجراي رود چندان زايش نموده كه آب جاري مي‌گردد، نهري ديگر از آن درست شده ... و آن را زنده‌رود نيز مي‌گويند كه گويا آن هميشه زنده و تازه است؛ يا آن‌كه مخفف زاينده‌رود باشد. حاصل اين ناحيت اكثر گندم و جو و ماش و عدس و برنج و نخود است، و ساير حبوب هم از ارزن و گاورس و ذرت و باقلا و بذر كتان و غيرها بقدر خودش دارد ...» در فصل چهارم، ضمن بحث در امور طبيعي اصفهان مي‌نويسد «... عروق زمينش مملو از آب صاف شيرين گوارا است و آبي كه مجاور چنان خاك است، حالتش معلوم، كه شيرين و سبك است. چاههاي آن اكثر از چهار ذرع تا پنج ذرع شاه به آب مي‌رسد ... آنچه قريب به زاينده‌رود است به دو ذرع هم مي‌رسد ... در هر خانه چاه آب متعدد دارد و حوضها ساخته‌اند كه بسهولت و ارزاني، آب از آن چاهها كشيده در آن مي‌ماند ... اما قنات ... قاعده آن اين است كه از زمين بالنسبه بلندي ... كه محل آن هم آبدار است، چاهي عميق كنده كه استنباط آبي شود و باز به فاصله، در سمت سراشيب، چاهي ديگر مي‌كنند، و لامحاله چاه دومي عمقش بالنسبه به چاهي كه اول كنده‌اند كمتر خواهد بود ... و از زيرزمين آنها را متصل به يكديگر نقب مي‌نمايند، و همچنين چاههاي متعدد به طرف نشيب كنده و متصل به‌هم نموده و يا بالضروره هرچه پيش روند، عمق چاه كمتر و بر روي زمين نزديكتر مي‌شود، تا وقتي كه ديگر حاجت به كندن چاه نباشد و آب بر روي زمين جاري و به محل زراعت نشسته و صرف شود ...» در فصل سوم اين كتاب، از انواع «طاحونه» سخن مي‌گويد و مي‌نويسد كه يكي از اقسام آن «طاحونه آبي است كه آن را آسياب مي‌نامند و در اصفهان بعلت وجود آب زاينده، از اين نوع آسياب استفاده مي‌شود، به اين ترتيب كه چرخي بزرگ در جنب الوار آسياب تعبيه مي‌كنند و بر آن چرخ، پره‌هايي نصب مي‌كنند، و بطوري كه پس از ريختن آب بر روي پره‌ها چرخهاي داخل آسياب به حركت مي‌آيد، و سنگ آن كه به «آس» موسوم است به گردش درمي‌آيد.
در اصفهان نوع ديگري طاحونه، كه به قوت حيوانات به حركت مي‌آيد، نيز زياد است كه آن را «آسياب گاوي» مي‌خوانند. علاوه‌بر اين، در اصفهان دستاسي نيز معمول است.» كه مراد آس دستي است كه به كمك دست مي‌گردانند. در همين فصل از كثرت چاههاي كم- عمق در اصفهان سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «در هر خانه يكي دو تا چاه است؛ چاههايي كه از آب آن براي مصرف خانگي و حوض استفاده مي‌شود و آب آنها را با دست و پا مي‌كشند و قسم ديگري هست كه به كمك گاو، آب آنها را مي‌كشند و از آب آن براي مصرف حمام و مسجد و مدارس استفاده مي‌شود. اين قسم چاهها را از زير تا بالا به آجر و ساروج محكم مي‌كردند.» «1»
به نظر پطروشفسكي: «درباره ساختمان نهرهاي اصلي متفرع از رودهاي بزرگ، تا حدي مي‌توان از دو نقشه كه به دو نامه رشيد الدين متضم مي‌باشد، داوري كرد ... در نامه
______________________________
(1). محمد مهدي اصفهاني، نصف جهان اصفهان، به تصحيح منوچهر ستوده، ص 18 و 25 به بعد.
ص: 253
اولي، چنانكه از نقشه استنباط مي‌گردد، سخن از نهر بزرگي به نام رشيدي در ميان است كه در نزديكي جزيره ابن عمر از شط دجله منشعب مي‌شود تا به موازات شهر موصل؛ و 160 كيلومتر درازي آن بوده. نهر مزبور با كار اجباري بيست‌هزار روستايي، كه از بين النهرين عليا و ارمنستان و روم گرد آمده بودند، ولي مزد روزانه به ايشان پرداخته مي‌شده، احداث شده بود ...
به گفته حمد اللّه مستوفي، از آب سه رود بزرگ و پرآب ايران: جرجان (گرگان) و سفيدرود و شاهرود- كه شاخه‌اي از سفيدرود است- براي آبياري استفاده اندكي به عمل مي‌آمده. اين سخنان از سقوط دستگاه آبياري و بالملازمه، انحطاط زراعت در بسياري از نواحي شمالي ايران- در دوراني كه پس از غلبه چنگيز عده مردم صحرانشين ترك مغول افزايش يافته بوده و مجاورت با ايشان، در كشاورزي ساكنان زراعت‌پيشه همسايه تأثير مرگباري داشته حكايت مي‌كند.
استعمال چرخهاي عظيم براي بالاكشيدن آب- كه آب رود را به ياري سطلهايي كه بر چرخ بسته شده بوده بالا آورده به مزارع و باغهاي مرتفعتر از سطح آب رود مي‌رسانيده‌اند- در قرون وسطي متداول و معروف بوده است. در دايرة المعارف ابو عبد اللّه محمد بن احمد الخوارزمي (قرن دهم) شش اصطلاح براي تعريف دستگاههايي كه اراضي مرتفع را آبياري و مشروب مي‌سازند، ذكر شده است.» «1»
در ايران، دولاب، يعني چرخ بالادهنده آب، از قديم متداول بوده و در تأليف حمد اللّه مستوفي در ضمن وصف سد شاپور در خوزستان، چنين مي‌گويد: «در جانب شرقي بالاي شهر، جويي در سنگ بريده‌اند و در زير شهر با رود رسانيده‌اند، و دولابي بزرگ به آن جوي ساخته؛ چنانكه پنجاه گز آب بالا مي‌اندازد.» «2» (چون طول «گز» در نقاط مختلف متفاوت بوده، 50 گز ممكن است با 35 تا 40 متر و بيشتر برابر باشد).
كارري مي‌نويسد قبل از رسيدن به شهر شيراز، در طي راه «... ماشين آبياري مخصوصي ديديم كه بوسيله گاو كار مي‌كرد و با ماشينهاي آبياري اروپايي، كه با اسب و قاطر كار مي‌كنند تفاوت داشت.» «3» (كارري در دوره صفويه به ايران آمده است).
پطروشفسكي بتفصيل، از خصوصيات و مشكلات حفر قنات در ايران سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «با در نظر گرفتن اينكه در هر كيلومتر، از 100 تا 120 چاه بايد زده شود و در سراسر كاريز، از 300 تا 360 گمانه كنده شود كه عمق متوسط آنها در حدود 45 متر و مساحت مقطع نيم مترمربع، اين نتيجه به‌دست مي‌آيد كه براي حفر گمانه‌ها مي‌بايست اقلا 57 هزار متر مكعب خاك و سنگ بردارند. اگر خاك و سنگ مجراي زيرزميني سه كيلومتري را هم به اين رقم اضافه كنيم جمع رقم خاكبرداري به 75 هزار متر مكعب بالغ مي‌گردد كه چند ده هزار متر مكعب از اين مقدار را بناچار از عمق 4 تا 7 متر بالا آورده‌اند.
شاردن فرانسوي (در حدود سال 1670 ميلادي) شرح مختصري درباره كاريز نوشته.
به گفته وي، «ايرانيان براي كشف آب زيرزميني در پاي كوه چاه مي‌كنند و همين كه آب باريكي
______________________________
(1). مفاتيح العلوم، متن عربي، ص 71 (نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، پيشين، ص 208).
(2). نزهت القلوب، ص 111 (از همان مأخذ، ص 208).
(3). سفرنامه كارري، ص 190.
ص: 254
يافتند آن را از طريق مجاري تحت الارضي به هشت تا ده «ليو» و گاهي بيشتر منتقل مي‌كنند و آب را از نقطه مرتفع به جاهاي پست‌تر مي‌رسانند تا بهتر جاري شود. در جهان، قومي وجود ندارد كه مانند ايرانيان در مصرف آب، صرفه‌جويي كند. اين مجاري زيرزميني گاهي در عمق 10 الي 15 «توآز» (هر توآز 949/ 1 متر) حفر شده است. من كاريزهايي به اين عمق (قريب 30 متر) ديدم. اندازه‌گرفتن عمق اين مجاري آسان است، زيرا كه در هر 15 متر، يك چاه نفس‌كش ديده مي‌شود كه قطر دهانه آن به اندازه چاههاي خودمان است ... مسلما در جهان قومي وجود ندارد كه همچون ايرانيان در نقب‌زدن و حفر مجاري زيرزميني چنين چيره‌دست باشد ...» «1»
در قرون وسطي، آبياري بوسيله چاه نيز در ايران بسيار متداول بوده و نوشته‌هاي حمد اللّه مستوفي، كه غالبا از چاهها سخن مي‌گويد، گواه بر اين است. طرز آبياري از چاه را شاردن در قرن هفدهم مفصلا شرح داده و شكي نيست كه در قرن چهاردهم نيز همان شيوه معمول بوده است. وي چنين مي‌گويد: «ايرانيان گذشته از آب رودخانه و جوي و قنات، از آب چاهها نيز استفاده مي‌كنند، و تقريبا در همه‌جاي آن سرزمين چاه وجود دارد. آب را به كمك گاوهاي نر، در دلوهاي بزرگ چرمي يا مشكهايي كه از 200 تا 250 ليور وزن را بالا مي‌آورند، از چاه مي‌كشند. اين دلو (يا مشك) از پايين دهانه‌اي دارد به درازي 2 تا 3 پا و قطر نيم پا، و طنابي كه بدان متصل است و به بالاي چاه بسته، هميشه آن را سر به بالا نگاه مي‌دارد كه آب از آن نريزد. گاو نر بكمك طناب ضخيمي كه به دور چرخي كه داراي سه‌پا قطر است، و در بالاي چاه، چون قرقره‌اي نصب شده، پيچيده مي‌شود، دلو (مشك) را بالا مي‌كشد و آب را به حوض مجاور دهانه چاه مي‌رساند، و از دهانه مشك در حوض مي‌ريزد و از آن پس آب از آنجا به مزارع تقسيم مي‌گردد.
براي اينكه گاو به آساني آب را بالا بكشد، معبر را طوري تعبيه كرده‌اند كه در حدود سي درجه مورب است و بدين طريق، در سطح مايلي از بالا به پايين حركت مي‌كند و ضمنا باغبان هم روي طناب مي‌نشيند و بدين وسيله، زحمت خود او كمتر مي‌شود و فشار به طناب، به گاو هم كمك مي‌كند. بنابراين، اين تعبيه- هرقدر هم ساده و بدوي به نظر آيد- هم راحت است و هم ارزان و به‌كار بستن آن فقط يك نفر لازم دارد ...
براي اندازه‌گرفتن و مصرف آب در آن دوره، از كاسه‌هاي مسي و گرد و بسيار نازك استفاده مي‌كردند؛ بدين ترتيب كه كاسه را، كه سوراخي كوچك در وسط دارد، در جويي كه آب را به مزرعه مي‌رساند قرار مي‌دادند. آب بتدريج از آن سوراخ وارد كاسه مي‌شد. چون كاسه به ته آب مي‌رفت، اندازه پرشده بود. مراقبت در توزيع آب معمولا به عهده ميرآب بوده و او بوسيله عمال خود، آب را از بخشي به بخش ديگر و از مزرعه‌اي به مزرعه ديگر هدايت مي- كرد. ميرابي شغلي بود پردخل و ميراب اصفهان در عهد شاردن از شغل خود سالي چهارهزار تومان مداخل داشت. راوندي در فاصله قرنهاي 6 و 7 هجري، در مورد ظروف اندازه‌گيري آب، اصطلاح پنگان «فنجان» را به كار مي‌برد.» «2»
______________________________
(1). شاردن، مجلد 4، ص 97- 96 (از همان مأخذ، ص 213).
(2). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ص 223- 196 (به تناوب و اختصار).
ص: 255
ابن الاثير ضمن بيان وقايع سال 456، به مقام و موقعيت اجتماعي رئيس مظفر و همكاري او با حسن صباح اشاره مي‌كند و ضمنا مي‌نويسد كه وي «در شهور سنه ثلث و تسعين و اربعمائه ... در فصيل گردكوه، چاهي سيصد گز در سنگ خاره بريد. چون به آب نرسيد، فرو گذاشت و بعد از وفات او به سالها زلزله‌اي عظيم افتاد و در آن چاه چشمه‌اي گشاده شد ...» و سپس مي‌نويسد كه رئيس مظفر در منطقه الموت «دوازده‌هزار دينار در خرج دو چاه صرف كرد.»

آب‌انبارها

به نظر فرد ريچاردز، كه در دوره قاجاريه از ايران ديدن كرده است، «جالب توجهترين و باشكوهترين آثار معماري يزد مسجدهاي آن نيست، بلكه آب‌انبارهاي آن است. آب‌انبار در زيرزمين واقع شده و راه دخول به آن يك رديف پلكان طولاني و تاريك است. آب‌انبارها معمولا در مجاورت مساجد واقع گرديده، و طرح آنها نيز شبيه طرح مساجد مي‌باشد ... آب‌انبارها و بادگيرهايشان، كه براي خنك‌كردن آب تعبيه شده، مورد تحسين خارجيان مي‌باشد. در يزد، در حدود چهل آب‌انبار يا مخزن آب وجود دارد كه آب مصرفي شهر يزد را براي يك سال ذخيره مي‌نمايد. مردها آب را بوسيله مشك از اين آب‌انبارها به خارج حمل مي‌كنند. اين مخازن آب هرسال در فصل زمستان پرمي‌شود و آب در آنها بطور شگفت‌آوري خنك مي‌ماند. اغلب آب‌انبارهاي شهر يزد توسط پادشاهان سلسله صفويه، ساخته‌شده و از محل موقوفات، آنها تعمير مي‌شود. مي‌گويند از بناي يكي از اين آب‌انبارها 400 سال مي‌گذرد و آب‌انبارها بوسيله 60 تا 70 قنات، كه در فاصله كوه و اين آب‌انبارها قرار گرفته و از صحرا عبور مي‌كند، پرآب مي‌شود ...» «1»

مبارزه با ريگ روان‌

«براي زراعت در نواحي شرق ايران، گذشته از آبياري مصنوعي، مبارزه با ريگ روان و ممانعت از فروگرفتن ريگ، مزارع و باغها نيز داراي اهميت بود. مؤلف تاريخ سيستان متذكر مي‌گردد كه «شرايط آباداني سيستان بر سه بند بستن نهاده‌اند: بستن بند آب و بستن بند ريگ و بستن بند مفسدان. بستن بند آب يعني ايجاد سدها، در بخشهاي سفلاي «هيلمند» و «فرا» رود و ديگر رودها ... بند ريگ، يعني ديوار يا حصاري كه اراضي مزروع را در برابر حمله ريگ روان، كه باد كذايي سيستان حامل آن است، حمايت بكند. اما بستن بند مفسدان، يعني حصارهاي طويلي است كه مردم را از هجوم صحرانشينان و ديگر دشمنان محفوظ دارد.» «2» ملك الشعراي بهار، ناشر و مفسر تاريخ سيستان، قسمت زير را از كتاب عجايب البلدان، منتسب به ابو المؤيد بلخي، نقل مي‌كند: «گرداگرد سيستان ريگيست بسيار و آنجا باد باشد و آسياهاشان به باد گردد، و مردم از بيم آن باد، سدها و بندها كرده‌اند تا ريگ را باد در شهرها و ديهها نبرد و با اينهمه احتياط، بسيار مواضع را و ديه را باد (ريگ) فرو گرفته است.» (مقصود باد معروف صد و بيست روزه سيستان است كه در گرمترين فصل سال مي‌وزد).
حمد اللّه مستوفي قزويني نيز از چنين سد معتبري، كه بناي آن را به گرشاسب پادشاه
______________________________
(1). سفرنامه فرد ريچاردز، پيشين، ص 160.
(2). تاريخ سيستان، ص 21 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 224).
ص: 256
افسانه‌اي نسبت مي‌داده‌اند، سخن مي‌گويد: «1» «در واحه يزد، كه از هرسوي آن ريگزار است، اهالي در نيمه اول قرن چهاردهم ميلادي، درخت گز كاشتند تا حركت ريگ روان را متوقف سازد. حسين الاوي مي‌گويد كه در آن ولايت، ريگ روان فراوان است و دائما بر مركب باد سوار و در صحنه دشت و فضاي آن سامان در حركت مي‌باشد، و مي‌چرخد و از سويي به سويي مي‌رود. همواره چون مردم آن ولايت بخواهند محلي را براي بستان برگزينند و يا ملك و مزرعه‌اي احداث كنند، و يا بنايي برپا نمايند و يا مصنعي بسازند به آسيبي كه از ريگ روان متوجه ايشان توان شد، مي‌انديشند و براي دفع آن در آن سامان ترفا، كه خود «گز» مي‌نامند، مي‌كارند و ديگر ريگ، نه كم و نه زياد، گرد آن نقاط نخواهد گرديد.» «2»

باد

يكي از عوامل نامساعد طبيعي ايران، باد است كه در خشكي اين سرزمين و انتقال مواد و عوارض مختلف از نقطه‌اي به نقطه ديگر، نقش مهم و اساسي دارد. باد از نظر علمي، ناشي از اختلاف فشار جو است. هوا از ناحيه‌اي كه فشار جو در آن بيشتر است، به طرف ناحيه‌اي كه فشار جو در آن كمتر است حركت مي‌كند. بادنما امتداد باد، و بادسنج سرعت باد را مشخص مي‌كند. در سيستان و مناطق كويري ايران، بادهاي ممتد 120 روزه موجب بروز خسارات فراوان و انتقال ماسه‌ها و ريگها از ناحيه‌اي به ناحيه ديگر مي‌شود. بادهاي موسمي از ديرباز در قايقراني، كشتيراني، و حركت آسياي بادي مورد استفاده قرار مي‌گرفته است.

حدود آشنايي كشاورزان به فن زراعت‌

«در اين كه كشاورزان ايران در طي قرون به خصوصيات و استعداد خاكها و فن زراعت كمابيش آشنا شده بودند، ترديد نيست. در كتاب ارشاد الزراعه، از نوع خاكي كه در خطه هرات وجود داشته، سخن رفته است. از جمله خاكهايي كه در ايران نيز زياد ديده مي‌شود، يك نوع «ريگ بوم» است.
در اين نوع، ريگ بر خاك غالب است. اين نوع خاك را به قول نويسنده ارشاد الزراعه، بايد دوبار شيار كرد، و چون شن آن زياد است، آب فراوان لازم دارد و محصول آن زود مي‌رسد ولي نوع محصول پست است.
دوم، خاكهايي كه خاك آن بر ريگ غالب است. اين خاك سه‌بار تخم مي‌خواهد، ولي آب فراوان لازم ندارد، زيرا رطوبت را نگاه مي‌دارد، محصول آن زود مي‌رسد و بسيار عالي است. سپس از «زردخاك» سخن مي‌گويد كه بايد آن را چهار بار شخم زد و آب كم مي‌خورد، ولي كود بسيار مي‌خواهد. محصول آن بسيار عالي است و به عقيده كشاورزان، در چنين خاكي هر كشتي خوب به ثمر مي‌رسد. اين خاك از ديگر خاكها بهتر و فوايد آن بيشمار است ... «سرخ خاك» را سه‌بار بايد شخم زد. اگر باران بيايد، محصول آن خوب، و الا اگر آب دهند، يعني در صورت آبياري مصنوعي، محصول پست خواهد بود. به نظر نويسنده اين كتاب، خاكهاي سنگلاخ دوبار شخم لازم دارد، و آب و كود فراوان مي‌خواهد. محصول غله آن پست، ولي
______________________________
(1). نزهت القلوب، ص 142 (نقل از همان مأخذ، ص 234).
(2). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ص 34- 224 (به اختصار).
ص: 257
اشجار بارور تاك در چنين زميني محصول خوب مي‌دهند.
در ايران، بعلت كمي زمينهاي قابل كشت، روش آيش، يعني معطل گذاشتن زمين، كمتر معمول است. بلكه كشاورزان در يك قطعه زمين معين، ساليانه چندين‌بار كشت مي‌كنند.
بعد از غلات، بقولات، يونجه يا صيفي مي‌كارند، و غالبا در سال دوبار محصول غله برمي‌دارند. شاردن از اين روش كشاورزان ايران، كه زمين را براي تجديد قوا راحت نمي‌گذارند، سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «همينكه محصول را برمي‌دارند، بجاي آن چيز ديگري مي‌كارند، و بعد از دو سه سال- كه از كوددادن زمين گذشت- بيرمق مي‌شود، ولي بيدرنگ مجددا كودش مي‌دهند و آب مي‌بندند و نيروي آن باز مي‌گردد.» «1»
در بسياري از نقاط ايران، ساليانه دو محصول برداشت مي‌شده؛ كشت اول، در پاييز يا زمستان صورت مي‌گرفته و زمستاني يا شتوي (عربي) ناميده مي‌شده است، و روستاييان پس از برداشت محصول در بهار و يا تابستان (بسته به عرض جغرافيايي محل و وضع منطقه) بجاي آن، كشت ديگري- غلات يا بقولات- مي‌كاشتند. كشت اخير، كه تابستاني يا صيفي ناميده مي‌شد، در تابستان، و در بيشتر موارد در پاييز، به حاصل مي‌رسيد كشت شتوي و صيفي در قطعه زمين واحد، طبق روش تبديل كشت، پي‌درپي صورت مي‌گرفت.
ناصر خسرو علوي، حمد اللّه مستوفي، مؤلف ارشاد الزراعه، ماركوپولو و ديگران در آثار خود، از فصل كشت غلات و هنگام درو در نقاط مختلف مطالبي ذكر كرده‌اند.» «2»

انواع كود

«در ارشاد الزراعه و در كتاب علم فلاحت و زراعت از استعمال انواع كودها سخن رفته است. به گفته مؤلف كتاب اخير، مهمترين كود براي تاك «زبل گاو» و «زبل گوسفند» است، ولي پربهاترين كود بطور كلي «زبل آدمي» است كه در اصفهان از آن استفاده فراوان مي‌شود. علاوه براين، از مردار، خاك ديوارهاي كهنه، و زباله سلاخ‌خانه و سرگين چهارپايان و سرگين كبوتر براي رستنيها و درختان گوناگون استفاده مي‌كردند، ولي زباله اسب و خر و قاطر و شتر از ديگر فضولات ضعيفتر و از نظر كشاورزان، ارزش كمتري دارد.
گردآوري كود در امر معيشت و اقتصاد روستايي ايران مقام نماياني داشته. رفائل دؤمان، شيوه گردآوري كود را در حومه اصفهان، چنين شرح مي‌دهد: «صبح زود عازم شهر مي‌شوند تا محصولات غذايي خود را بفروشند و شب با بار نجاست، كه از كوچه‌ها و آبريزها گردآورده‌اند، باز مي‌گردند. مخرج آبريزها علي الرسم، به طرف كوچه‌ها، نزديك در خانه است.
شما اين كناسان را در كنار مخرج مستراحها مي‌بينيد كه با بيلهاي خود مشغول جمع‌آوري اين كودها هستند، تا با خرهاي خود به ده ببرند، به خاك بدهند و سال بعد مجددا آن را بصورت خربزه و سبزي درآورده در شهر بفروشند.» «3»
شاردن نيز بتفصيل، از استعمال كود انساني و حيواني در اصفهان سخن مي‌گويد، و
______________________________
(1). شاردن، مجلد 4 ص 105 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 38- 237).
(2). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ص 41- 234 (به تناوب و اختصار).
(3). ر. دومان، ص 34- 233 (در مأخذ فوق، ص 243).
ص: 258
مي‌نويسد در مواردي كه مخرج مستراح به داخل خانه باشد، كشاورزان با دادن مقداري ميوه، به نام هديه، موافقت صاحب‌خانه را براي بردن كود مستراح جلب مي‌كنند. به نظر آنها كود مستراح اغنيا كه كباب و شراب مي‌خورند، از كود مستراح فقرا، براي كشاورزان سودمندتر است. روستاييان از سه نوع كود بهره‌برداري مي‌كنند: 1) آنچه از همه‌جا بدون تفاوت بطور مخلوط جمع مي‌كنند، 2) كود مستراحها، 3) سرگين كبوتران. در ايران از ديرباز براي جمع- آوري سرگين كبوتران، اقداماتي كرده‌اند كه از آنجمله ايجاد كبوترخانه يا برج كبوتران است.
غازان خان به قصد احياء كشاورزي، مغولان وحشي را از شكار كبوتران در روستاها منع مي‌كند.
شاردن در توصيف كبوترخانه‌هاي ايران، مي‌گويد: «برجهاي كبوتران ايران از بزرگترين كبوترخانه‌هاي ما، شش‌بار بزرگترند، و با آجر ساخته شده و روي آن را با گچ و آهك اندوده‌اند. برج از سمت اندرون از بالا تا پايين پوشيده از حفره‌هايي است كه كبوتران در آن لانه مي‌كنند. در اطراف اصفهان بيش از سه‌هزار برج كبوتران وجود دارد كه بيشتر براي به- دست آوردن سرگين آن پرندگان ساخته شده است.» «1»
بنا به گفته شاردن، در ناحيه اصفهان سرگين كبوتر را بوزن مي‌فروخته‌اند كه هر 14 ليور آن به يك سيستم دينار به نرخ آغاز قرن چهاردهم فروخته مي‌شده است.
براي كسب حق ساختن برج كبوتران يا بقول شاردن كبوتر خان‌Colombier و فروختن سرگين كبوتر عوارضي جزيي به نفع دولت مأخوذ مي‌گرديده است.»